ابوابلغتنامه دهخداابواب .[ اَب ْ ] (ع اِ) ج ِ باب . درها. مَداخل : بجود و رای بکرده ست خلق را بی غم بعدل و داد گشاده ست بر جهان ابواب . مسعودسعد.بلا گرچه مقدور از ابواب دخول آن احتراز واجب . (گلستان ). || فصول . مباحث . بخشها. حیثیا
ذات ابوابلغتنامه دهخداذات ابواب . [ ت ُ اَب ْ ] (اِخ ) موضعی است در باب القریتین براه مکه و آن قریه ای است طسم و جدیس را. یاقوت ازاصمعی و او از ابوعمروبن العلاء روایت کند که گفت ، در ذات ابواب درمهائی یافت شد هر یک بوزن شش درهم و دو دانگ از دراهم ما. و من به یابندگان آن دراهم گفتم آنها را بمن دهید
ابواب جمعیفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه از درآمد یا اموال که در اختیار کسی است.۲. (اسم، صفت نسبی) مجموعۀ کارکنان زیر فرمان یک نفر یا یک سازمان.
ابواب جمعیفرهنگ فارسی معین( ~ِ جَ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به ابواب جمع ؛ دریافت ها و وصولی - های مادر حساب ، دخل ها و دریافت های صاحب جمع . 2 - گروهی که در یک مجموعه کار م ی کنند.
حبوبلغتنامه دهخداحبوب . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَب و ج ِ حِب ، ج ِحَبَّة. (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). دانه های نبات . دانه ها، مثل گندم و نخود و غیره . (غیاث ) : حبوب او هوا و بر حبوب اوکسی فشانده گرد آسیای او. منوچهری .حبوب و لبوب نض
ابوابراهیملغتنامه دهخداابوابراهیم . [ اَ اِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد ابوابراهیم از امرای بنی اغلب شود.
ابوابراهیملغتنامه دهخداابوابراهیم . [ اَ اِ ] (اِخ ) اسماعیل منتصربن نوح سامانی . رجوع به اسماعیل بن نوح شود.
ابوابراهیملغتنامه دهخداابوابراهیم . [ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت ناصربن رضابن محمدبن عبداﷲ علوی . محدث و فقیه شیعی . شاگرد شیخ ابوجعفر طوسی . رجوع به ناصربن رضا... شود.
ابوابراهیملغتنامه دهخداابوابراهیم . [ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت نجیب الدین محمدبن جعفربن محمدبن نما. رجوع به ابن نما نجیب الدین ... شود.
ابوابجمعیلغتنامه دهخداابوابجمعی . [ اَب ْ ج َ ] (اِ مرکب ) دخل ها و دریافت های صاحب جمعی . وصولیهای مادرحسابی . مأخوذیهای محصل خراج و مانند آن .
رودگرانلغتنامه دهخدارودگران . [ گ َ ] (اِخ ) یکی از ابواب زرنج است . (اصطخری از حاشیه ٔ تاریخ سیستان ).
ابوابراهیملغتنامه دهخداابوابراهیم . [ اَ اِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد ابوابراهیم از امرای بنی اغلب شود.
ابوابراهیملغتنامه دهخداابوابراهیم . [ اَ اِ ] (اِخ ) اسماعیل منتصربن نوح سامانی . رجوع به اسماعیل بن نوح شود.
ابوابراهیملغتنامه دهخداابوابراهیم . [ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت ناصربن رضابن محمدبن عبداﷲ علوی . محدث و فقیه شیعی . شاگرد شیخ ابوجعفر طوسی . رجوع به ناصربن رضا... شود.
ابوابراهیملغتنامه دهخداابوابراهیم . [ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت نجیب الدین محمدبن جعفربن محمدبن نما. رجوع به ابن نما نجیب الدین ... شود.
ابوابجمعیلغتنامه دهخداابوابجمعی . [ اَب ْ ج َ ] (اِ مرکب ) دخل ها و دریافت های صاحب جمعی . وصولیهای مادرحسابی . مأخوذیهای محصل خراج و مانند آن .
دریای باب الابوابلغتنامه دهخدادریای باب الابواب . [ دَرْ ی ِ بُل ْ اَ ] (اِخ ) بحر باب الابواب . بحر خزر. دریای خزر. رجوع به خزر و بحر خزر (ذیل بحر) و دریای خزر در ردیفهای خود شود.
ذات ابوابلغتنامه دهخداذات ابواب . [ ت ُ اَب ْ ] (اِخ ) موضعی است در باب القریتین براه مکه و آن قریه ای است طسم و جدیس را. یاقوت ازاصمعی و او از ابوعمروبن العلاء روایت کند که گفت ، در ذات ابواب درمهائی یافت شد هر یک بوزن شش درهم و دو دانگ از دراهم ما. و من به یابندگان آن دراهم گفتم آنها را بمن دهید
مفتح الابوابلغتنامه دهخدامفتح الابواب . [ م ُ ف َت ْ ت ِ حُل ْ اَب ْ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای متعال . نامی از نامهای صفاتی باری تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در میخانه بسته اند دگرافتتح یا مفتح الابواب . حافظ.و رجوع به مدخل قبل
مفتح الابوابلغتنامه دهخدامفتح الابواب . [ م ُ ف َت ْ ت ِحُل ْ اَب ْ ] (ع ص مرکب ) گشاینده ٔ درها : ای سخا را مسبب الاسباب وی کرم را مفتح الابواب . انوری (دیوان چ نفیسی ص 16).و رجوع به مدخل بعد شود.
باب الابوابفرهنگ فارسی عمید۱. در درها؛ دروازۀ دروازهها.۲. (تصوف) توبه، که نخستین در است از درهایی که بنده از آن بهسوی حق میرود.