ابوحمادلغتنامه دهخداابوحماد. [ اَ ح َم ْ ما ] (اِخ ) سالم . محدث است . عبیداﷲبن موسی از او و او از سدی روایت کند.
ابوحمیدلغتنامه دهخداابوحمید. [ اَ ح َ ] (اِخ ) قتادةبن فضیل و احمدبن سلیمان الرهاوی از او روایت کنند.
ابوحمیدلغتنامه دهخداابوحمید. [ اَ ح َ ] (اِخ ) مولی مسافع تابعی است . او از ابوهریره و ابن شهاب از او روایت کند.
ابوحمید رعینیلغتنامه دهخداابوحمید رعینی . [ اَ ح َ دِ رُ ع َ ] (اِخ ) از محدثین شام است . او از یزید و ثوربن یزید از او روایت کند.
سالملغتنامه دهخداسالم .[ ل ِ ] (اِخ ) ابوحماد. محدث است . عبیداﷲبن موسی از او و او از سدی روایت کند. و رجوع به ابوحماد شود.
ابوبرائللغتنامه دهخداابوبرائل . [ اَ بو ب َ ءِ ] (ع اِ مرکب ) خروه . خروس . دیک . ابوحماد. (المزهر). ابویقظان .
قناد کوفیلغتنامه دهخداقناد کوفی . [ ق َن ْ نا دِ ] (اِخ ) طلحةبن عمرو، مکنی به ابوحماد. از راویان است . وی از شعبی و عکرمة و ابن جبیر روایت کند و از او وکیلی روایت دارد. (لباب الانساب ).
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن ابوحماد تلوجی مطبب . راوی بود و از خالدبن یزید روایت کرد و عبدالرحمان بن محمد زهیری قرشی از او روایت میکرد. (از تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص 340).
ابوالیقظانلغتنامه دهخداابوالیقظان . [ اَ بُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) ابویقظان . خروه . (مهذب الأسماء). خروس . (دهار). دیک . ابوبرائل . ابوحمّاد. گال . رنگین تاج : و ابوالیقظان ندای حی علی الصباح دردهد. (سندبادنامه ص 93). || حمار. خر. || افعی .