ابیلغتنامه دهخداابی . [ اُ ب َی ی ] (اِخ ) ابن کعب بن قیس بن مالک بن امری ءالقیس . یکی از گردآورندگان قرآن است .
ابیلغتنامه دهخداابی . [ اُ ب َی ی ] (اِخ ) ابن مالک الحرشی یا عامری . صحابی است و برخی نام او را عمربن مالک گفته اند.
ابیلغتنامه دهخداابی . [ اُ ب َی ی ] (اِخ ) ابن معاذبن انس . صحابی است . او و برادرش انس بن معاذ احد و بدر رادریافتند و به یوم بئر معونه هردو بشهادت رسیدند.
پردیس آبی،پارک آبیwater parkواژههای مصوب فرهنگستانپردیسی وسیع شامل چندین استخر متفاوت همراه با تجهیزات تفریحی و ورزشی متناسب با فعالیتهای گوناگون برای شناگران و بازدیدکنندگان
توالییابی زیمایهای دِنا، توالییابی آنزیمی دِناenzymatic DNA sequencingواژههای مصوب فرهنگستان← توالییابی سَنگِر
حبیلغتنامه دهخداحبی . [ ] (اِخ ) بنت خلیل بن حبشیةبن سلول . مادر عبدمناف جد رسول اکرم (ص ). رجوع به مجمل التواریخ ص 227 شود.
حبیلغتنامه دهخداحبی . [ ] (اِخ ) قادین یا حبی خاتون شاعره ٔ ترک از اهل اماسیة. صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید:مشهورترین شاعره ٔ عثمانی است ، حفیده ٔ شیخ یحیی و زوجه ٔ شمسی چلپی و ندیمه ٔ سلطان سلیم خان ثانی بود و نفوذ و اقتداری بزرگ داشت و خانه ٔ او ملجاء و مرجع ارباب حوائج بود. اشعار او نهایت
ابیدهلغتنامه دهخداابیده . [ اَ دَ ] (اِخ ) نام منزلی از منازل ازدالسّراة. و ابن موسی گوید: ابیده از دیار یمانیین است میان تهامه و یَمن .
ابیبلغتنامه دهخداابیب . [ اَ ] (ع مص ) آماده ٔ سیر شدن :اَب ّ للسیر اَبّاً و ابیباً و أباباً و أبابةً.
ابیدهلغتنامه دهخداابیده . [ اَ دَ ] (اِخ ) نام منزلی از منازل ازدالسّراة. و ابن موسی گوید: ابیده از دیار یمانیین است میان تهامه و یَمن .
ابی جایللغتنامه دهخداابی جایل . [ اَ جا ی ِ ] (اِخ ) (بمعنی پدر شادی ) در بنی اسرائیل دو کس بدین نام خوانده شده اند: اول یکی از زنان داود، دوم خواهر داود، مادر عمّاسا.
ابیبلغتنامه دهخداابیب . [ اَ ] (ع مص ) آماده ٔ سیر شدن :اَب ّ للسیر اَبّاً و ابیباً و أباباً و أبابةً.
درابیلغتنامه دهخدادرابی . [ ] (اِ) حرف مشرقی . (این لغت و معنی و لاتینی آن در یادداشتهای مرحوم دهخدا آمده است بدون شرحی ). رجوع به حرف مشرقی شود.
درابیلغتنامه دهخدادرابی . [ دَ بی ی ] (ص نسبی ) نسبت به دارابجرد. (المعرب جوالیقی ص 154). رجوع به دارابجرد شود.
دستیابیلغتنامه دهخدادستیابی . [ دَس ْت ْ ] (حامص مرکب ) تسلط. اقتدار.ریاست . (ناظم الاطباء). || تیسر. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دستیاب و دست یافتن شود.
دقیقه یابیلغتنامه دهخدادقیقه یابی . [ دَقی ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) عمل دقیقه یاب . نکته سنجی . باریک بینی . درک لطائف و نکت . و رجوع به دقیقه یاب شود.