ابیزلغتنامه دهخداابیز. [ اَ ] (اِ) جرقّه . سقط. شَرَر. شرار. شراره . ستاره ٔ آتش . خدرَه . خدرک . کاووس . لَخشه . سونش . لخچه . خُدرَه . اَبلک . ابیزَک . و آن آتش خرد است که از هیمه ٔ سوزان یا اخگر جهد. و آبیز، آییز، آبید، ابید، ابیر، آیژ، آییژ،آبیر و صور دیگر همه مصحف این کلمه اند <span clas
ابیزفرهنگ فارسی عمیدشرارۀ آتش؛ جرقه: ◻︎ هست زآهم آتش دوزخ ابیز / نالهای از من ز تندر صد ازیز (منجیک: ۲۳۱).
عادات غذاییfood habits, dietary habits, eating habitsواژههای مصوب فرهنگستانرفتار افراد در انتخاب و مصرف غذا
حبیشلغتنامه دهخداحبیش . [ ح ُ ب َ ] (اِخ ) ابن الحسن . نام طبیب و گیاه شناسی صاحب تألیف در فن خویش و ابن البیطار در مفردات از او بسیار روایت آرد. رجوع به حبیش اعسم شود.
جابیزلغتنامه دهخداجابیز. (اِ) کمند باشد و عرب مقود خواند. (ملحقات برهان ). || مفسد و غماز. (ملحقات برهان ). کلمه ای است جعلی (منحوت )،بمعنی دلال میان مرد و زن ، دشنامی است شبیه بجاکش .
ژابیزواژهنامه آزادjabeiz؛ به معنی اشک تاک (مو) هنگام سوختن. اشکی که از قسمت بریده شدۀ درخت انگور بیرون می زند.