اترلغتنامه دهخدااتر. [ اَ ت َ ] (اِ) در تداول خانگی ، فال بد.- اترزدن ؛ فال بد زدن . شگون بد زدن . تشاؤم .|| رشته ٔ دراز که بازیاران گاه ریاضت بر پای باز بندند تا آنگاه که خواهند بازگردانند.
اترفرهنگ فارسی عمیدمایعی فرّار، بیرنگ، و شدیداً قابل اشتعال که از ترکیب اسید با الکل حاصل میشود و به عنوان داروی بیهوشی به کار میرود.
اترفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ فر. ] ( اِ.) 1 - جسمی سیال و رقیق که قسمت فوقانی کرة زمین را فراگرفته . 2 - نمک فرار که از ترکیب یکی از اسیدهای معدنی یا آلی با الکل به دست می آید. 3 - ماده ای که از گرفتن یک مولکول آب از دو مولکول الکل حاصل شود و به عنوان داروی بیهوشی و حلال به کار رود.
حثرلغتنامه دهخداحثر. [ ح َ ث َ ] (ع اِ) غوره ٔ انگور و خرمادانه های نو برآمده ٔ انگور در خوشه . || بار درخت پیلو. نوعی از سماروغ که آن به خاک جمعکرده شده ماند و هرگاه آن را برکنند از زیر آن ریگ برآید. و ظاهراً مراد همان طملان ترچ و دنبلان فارسی باشد. || دردی . (منتهی الارب ). عکر. خره . لرد.
اترابلغتنامه دهخدااتراب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ترب . همزادان . همسالان . اَسنان . هم سنان . هم عمران . || همسران . اَمثال . اقران . دوستان : با طراوت جوانی و مقتبل شباب در اقران و اَتراب خویش بی نظیر است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). بسبب مناسبت شباب در زمره ٔ اَتراب و اصح
اترابلغتنامه دهخدااتراب . [ اِ ] (ع مص ) خاک بر چیزی افشاندن . خاک برانداختن بر چیزی . خاک بر چیزی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || در خاک گردانیدن . (زوزنی ). || در خاک غلطیدن . بخاک دوسیدن . خود را بخاک آلودن . خاک آلوده شدن . || توانگر شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). بسیارمال شدن . بی نیاز شدن
etherizingدیکشنری انگلیسی به فارسیاتریش کردن، با اتر مخلوط کردن، با اتر ترکیب کردن، با اتر بیهوش کردن، کرخت کردن، بی هوش کردن
etherizedدیکشنری انگلیسی به فارسیاتریت شده، با اتر مخلوط کردن، با اتر ترکیب کردن، با اتر بیهوش کردن، کرخت کردن، بی هوش کردن
etherizesدیکشنری انگلیسی به فارسیاتریز می شود، با اتر مخلوط کردن، با اتر ترکیب کردن، با اتر بیهوش کردن، کرخت کردن، بی هوش کردن
اترابلغتنامه دهخدااتراب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ترب . همزادان . همسالان . اَسنان . هم سنان . هم عمران . || همسران . اَمثال . اقران . دوستان : با طراوت جوانی و مقتبل شباب در اقران و اَتراب خویش بی نظیر است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). بسبب مناسبت شباب در زمره ٔ اَتراب و اصح
اترابلغتنامه دهخدااتراب . [ اِ ] (ع مص ) خاک بر چیزی افشاندن . خاک برانداختن بر چیزی . خاک بر چیزی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || در خاک گردانیدن . (زوزنی ). || در خاک غلطیدن . بخاک دوسیدن . خود را بخاک آلودن . خاک آلوده شدن . || توانگر شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). بسیارمال شدن . بی نیاز شدن
دب هوراترلغتنامه دهخدادب هوراتر. [ دِب ب ] (اِخ ) نام روز ملائکه و آن بدنبال روز آباء آید آنچنانکه در اعتقاد هندوان قدیم بوده است . (بیرونی ماللهند ص 167).
دساترلغتنامه دهخدادساتر. [ دَ ت ِ ] (ع ، اِ) ج ِ دُستور. (منتهی الارب ). دساتیر. رجوع به دستور و دساتیر شود.
درینک واترلغتنامه دهخدادرینک واتر. [ دْری / دِری ] (اِخ ) جان (1882 - 1937 م .) نویسنده و شاعر و نمایشنامه نویس انگلیسی . وی نویسنده ای پرکار بود. شهرتش بسبب نمایشنامه هائی است که در باب وقایع تاری
دفاترلغتنامه دهخدادفاتر. [ دَ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ دفتر. (اقرب الموارد) (دهار). دفترها. کتابچه ها. نامه ها. روزنامه ها. طومارها. (ناظم الاطباء). رجوع به دفتر شود : سپیدرویم چون روز تا به مدحت توسیاه کردم چون شب دفاتر و الواح . مسعودسعد.
کلئوپاترلغتنامه دهخداکلئوپاتر. [ کْل ِ / ک ِ ل ِ ءُ ] (اِخ ) نام هفت ملکه ٔ مصر که مشهورترین آنان کلئوپاتر هفتم است . وی در 69 ق .م متولد شد و در سالهای 51 تا 30