اتعابلغتنامه دهخدااتعاب . [ اِ ] (ع مص ) رنجانیدن . (زوزنی ). در رنج انداختن . رنج افکندن . مانده کردن . مانده گردانیدن . در تعب انداختن : قاآن از اِتعاب ذات خود مستغنی شد و عمال و کتبه بنواحی که مسلّم بود نامزد شدند. (جهانگشای جوینی ). || پر کردن ظرف را. || خداوند مواش
اتهابلغتنامه دهخدااتهاب . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) هبه ٔ همدیگر قبول کردن . هبه فراپذیرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). هبه پذیرفتن . (زوزنی ). بخشش پذیرفتن .
اتعبلغتنامه دهخدااتعب . [ اَ ع َ ] (ع ن تف ) پرتعب تر.- امثال : اتعب من راکب فصیل .اتعب من رائض مهر .
اتعبدیکشنری عربی به فارسیخسته شدن , فرسوده شدن , بي ميل بودن , بيزار بودن , بد دانستن , رنجاندن , ازردن
حطابلغتنامه دهخداحطاب . [ ح َطْ طا ] (اِخ ) (902 - 954 هَ . ق .). محمدبن محمدبن عبدالرحمن رعینی مالکی که در طرابلس وفات یافت . او راست : 1- تحریرالکلام فی مسائل الالتزام که <span class="hl" d
ادآبلغتنامه دهخداادآب . [ اِدْ ] (ع مص ) اِدآب در عمل ؛ مانده شدن از کار. || رنج دیدن . || در رنج انداختن . رنجانیدن . || مانده کردن . مانده گردانیدن . اِتعاب . اعیاء.
پیوندگرفتهلغتنامه دهخداپیوندگرفته . [ پ َ / پ ِ وَ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از پیوند گرفتن . متصل شده . || ملتئم . جوش خورده : اتعاب ؛ پیوندگرفته را بازشکستن . (منتهی الارب ). || به هم پیوسته (قطعات شکسته ٔ ظرف چی
مانده کردنلغتنامه دهخدامانده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عاجز کردن . از کار انداختن . اعیاء کردن . عاجز کردن . اتعاب . ضعیف کردن . تضعیف . اکلال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کوفته کردن . خسته کردن (به معنی متداول امروز). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <s
ابن بطلانلغتنامه دهخداابن بطلان . [ اِ ن ُ ب ُ ] (اِخ ) ابوالحسن مختاربن حسن بن عبدون بن سعدون بن بطلان . طبیب مسیحی بغدادی در قرن پنجم هجری . سال ولادت او معلوم نیست . ابن بطلان سفری به حلب واز آنجا بانطاکیه و مصر کرده و در فسطاط مصر با علی بن رضوان طبیب بمناظره پرداخته . و در سال <span class="hl