اثاثهلغتنامه دهخدااثاثه . [ اَ ث َ ] (ع مص ) بانبوه شدن موی و نبات و شاخ درخت . (تاج المصادر). || کلان سرین شدن (زن ). (منتهی الارب ).
اثاثهلغتنامه دهخدااثاثه . [ اُ/اَ ث َ ] (اِخ ) نامی از نامهای عرب از آن جمله نام پدر مسطح صحابی . (منتهی الارب ).
حطاطةلغتنامه دهخداحطاطة. [ ح َ طَ ] (ع ص ، اِ) مرد خرد و ریزه . || دختر خردسال . || هر چیز که خرد دانند آنرا. || یکی حَطاط. یعنی یکی از دمیدگیهای روی و سر نره که ریم دهد و قرحه نکند. (منتهی الارب ). یکی بثره و دانه از دمیدگیهای روی . برجستگی روی . (مهذب الاسماء). بردمیدگی روی .
اثاثۀ منزلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی نزل، اثاث، اثاثیه، مبلمان، اسباب، سامان میزنهارخوری، میز، کاناپه، صندلی، بوفه، تختخواب