اثرملغتنامه دهخدااثرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن هانی مکنی به ابوبکر از مردم اسکاف بنی جنید، از اصحاب احمدبن حنبل . و از اوست : کتاب السنن فی الفقه علی مذاهب احمد و شواهده من الحدیث . کتاب التاریخ . کتاب العلل . کتاب الناسخ و المنسوخ در حدیث . (ابن الندیم ).
اثرملغتنامه دهخدااثرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) علی بن المغیرة الاثرم مکنی به ابوالحسن ، صاحب اصمعی و ابوعبیده . او از جماعتی از علماء و هم از فصحای اعراب روایت دارد و نیز کتب ابوعبیده و اصمعی را روایت کرده است . (از ابن الندیم ). و صاحب معجم الأدباء آرد: وی را کتب مصححه ای بوده است که آن کتب را بر
اثرملغتنامه دهخدااثرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) فابجانی اصفهانی . صاحب کتاب اصبهان گوید: او یکی از علمای لغت است و از کسانی است که بلدان عراق را بپیمود و لغت و شعر گرد کرد وبتوسط علمای آن بلاد لغات و اشعار را تصحیح کرد. رجوع به معجم الأدباء یاقوت چ مارگلیوث ج 1 ص <
اثرملغتنامه دهخدااثرم . [ اَ رَ ] (ع ص ) آنکه دندانش از بن برافتاده است . || آنکه دندان پیشین و رباعیه ٔ وی افتاده است ، یا خاص است به افتادن دندان پیشین . (منتهی الارب ). دندان پیشین شکسته . (تاج المصادر). دندان بیفتاده . شکسته دندان . (زوزنی ). مؤنث : ثَرْماء. || (اصطلاح عروض ) اجتماع قبض
ایتریمفرهنگ فارسی عمیدفلزی کمیاب، خاکستریرنگ و سبک که در تهیۀ آلیاژها، صنایع موشک، و هواپیماسازی کاربرد دارد.
پاترمواژهنامه آزادبه چم (معنی) "ملّت" می باشد که در فارسیِ پیش از اسلام در ایران کاربرد داشته است. پاترِم=حرف "ت" بی سدا واگویه(تلفظ) میشود ملت( به زبان پارسی میانه:پاترم(patarm) ) به گروهی از انسانهای دارای فرهنگ، ریشه نژادی مشترک و زبان واحد اطلاق می گردد که دارای حکومتی واحد هستند یا قصدی برای خلق چنین حکومتی دارن
اثرماطلغتنامه دهخدااثرماط. [ اِ رِم ْ ما ] (ع مص ) اثرماط سقاء؛ منتفخ گردیدن مشک . || اثرماط مرد؛ برآماسیده شدن او از غلبه ٔ خشم .
اثرمطاطلغتنامه دهخدااثرمطاط. [ اِ رِ ] (ع مص ) اثرماط. منتفخ گردیدن . || از غلبه ٔ خشم برآماسیده شدن .
علی اثرملغتنامه دهخداعلی اثرم . [ ع َ ی ِ اَ رَ ] (اِخ ) ابن مغیره ٔ اثرم بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به اثرم و علی (ابن مغیره ...) شود.
مثرملغتنامه دهخدامثرم . [ م ُ رِ ] (ع ص ) بیماریی که اثرم گرداند کسی را و اثرم آن که دندانش از بن برافتاده یا دندان پیشین و رباعی وی افتاده باشد. (آنندراج ). اثرم گرداننده . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). و رجوع به اثرم و اِثرام شود.
ابوبکرلغتنامه دهخداابوبکر. [ اَ بو ب َ ] (اِخ ) کنیت اثرم احمدبن محمدبن هانی . رجوع به اثرم احمد... شود.
علی بغدادیلغتنامه دهخداعلی بغدادی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن مغیره ٔ أثرم بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به اثرم و علی (ابن مغیره ...) شود.
اثرماطلغتنامه دهخدااثرماط. [ اِ رِم ْ ما ] (ع مص ) اثرماط سقاء؛ منتفخ گردیدن مشک . || اثرماط مرد؛ برآماسیده شدن او از غلبه ٔ خشم .
اثرمطاطلغتنامه دهخدااثرمطاط. [ اِ رِ ] (ع مص ) اثرماط. منتفخ گردیدن . || از غلبه ٔ خشم برآماسیده شدن .
علی اثرملغتنامه دهخداعلی اثرم . [ ع َ ی ِ اَ رَ ] (اِخ ) ابن مغیره ٔ اثرم بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به اثرم و علی (ابن مغیره ...) شود.