اجاقلغتنامه دهخدااجاق .[ اُ ] (ترکی ، اِ) اجاغ . دیگدان . دیگ پایه . آتشدان . || دودمان . خاندان . آل . دوده : با اُجاق شاه مردان هرکه خصمی میکندخانه اش را روشنی از خانه روشن کردنست . واله هروی . || دهانه ٔ مبرز. نشیمن مستراح . ||
اجاقفرهنگ فارسی عمید۱. وسیلهای برای پختن غذا که ظرف غذا را روی آن میگذارند.۲. [مجاز] خاندان؛ دودمان.۳. [قدیمی، مجاز] مرشد؛ پیر.۴. [قدیمی، مجاز] صاحب کشف و کرامات.
اجاقhearthواژههای مصوب فرهنگستانپدیداری که از آن برای افروختن و نگهداری آتش برای تولید گرما و پختوپز استفاده میشد
اجاغلغتنامه دهخدااجاغ . [ اُ ] (ترکی ، اِ) اجاق : در گلستان بی تخلف مشربان از بهر طبخ بر کنار جو بهر گامی اجاغی بسته اند. سنجر کاشی .ز شمع بزمش آگه نیست واله لیک می بیندپر پروانه جای هیمه سوزان در اجاغ او.
هزاکلغتنامه دهخداهزاک . [ هَُ / هََ ] (ص ) زشت . || زبون . || ابله و نادان . (برهان ). ابله و نادان که زود فریفته شود. (اسدی ) : که یارد داشت با او خویشتن راست نباید بود مردم را هزاکا. دقیقی .همانا
شاه اجاقلغتنامه دهخداشاه اجاق . [ اُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. دارای 193 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
دهنه اجاقلغتنامه دهخدادهنه اجاق . [ دَه ْ ن ِ اُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بام بخش صفی آبادشهرستان سبزوار. واقع در 36هزارگزی شمال باختری صفی آباد با 1005 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیا
اجاق کورلغتنامه دهخدااجاق کور. [ اُ ] (ص مرکب ) که فرزند ندارد. بلاعقب . بی خَلف . عقیم . توسعاً، عاقر.
عبداﷲآباد اجاقلغتنامه دهخداعبداﷲآباد اجاق . [ ع َ دُل ْ لا دِ اُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران . واقع در 18هزارگزی جنوب ری و 5هزارگزی خاور راه قم به تهران . ناحیه ای است جلگه ای هوای آن معتدل است . <span class="hl
اجاق کورلغتنامه دهخدااجاق کور. [ اُ ] (ص مرکب ) که فرزند ندارد. بلاعقب . بی خَلف . عقیم . توسعاً، عاقر.
اجاق سبدیheating mantleواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای مناسب برای گرم کردن واپاییدۀ ظرفهای واکنش، شامل المنت (element) گرمکنندهای که با پارچۀ بافتهشده از الیاف شیشه پوشانده شده است
شاه اجاقلغتنامه دهخداشاه اجاق . [ اُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. دارای 193 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
دهنه اجاقلغتنامه دهخدادهنه اجاق . [ دَه ْ ن ِ اُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بام بخش صفی آبادشهرستان سبزوار. واقع در 36هزارگزی شمال باختری صفی آباد با 1005 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیا
عبداﷲآباد اجاقلغتنامه دهخداعبداﷲآباد اجاق . [ ع َ دُل ْ لا دِ اُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران . واقع در 18هزارگزی جنوب ری و 5هزارگزی خاور راه قم به تهران . ناحیه ای است جلگه ای هوای آن معتدل است . <span class="hl