احتراسلغتنامه دهخدااحتراس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خود راپاس داشتن . (منتهی الارب ). خویشتن را از چیزی نگاه داشتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). تحرّس . (زوزنی ). احتفاظ. خویشتن داری : بشرایط تحفّظ و تیقّظ قیام ننمود و ازدقایق احتراز و احتراس غافل شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || دزدیدن . (منتهی الارب ).
احتراسفرهنگ فارسی عمید۱. خود را حفظ و نگهداری کردن.۲. (ادبی) در بدیع، نوعی اطناب که در آن گوینده کسی یا جمعی را از حرف خود مستثنا کند، یا برای رفع اعتراض عبارتی بیاورد، مثلاً هنگام بیان بیماری بگوید: «دور از جان شما».۳. نگهبانی؛ حراست.
احترازلغتنامه دهخدااحتراز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پرهیز کردن . پرهیزیدن . خویشتن را از چیزی نگاه داشتن . (زوزنی ). تحرّز. اجتناب . تحفظ. دوری جستن . خویشتن رابگوشه داشتن . خویشتن داری . گریز. پرهیز : بحجت نگه کن که در دین و دنیاچگونه است از این ناکسان احترازش . <
احتراشلغتنامه دهخدااحتراش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شکار کردن : احتراش ضب ؛ شکار کردن سوسمار. || گرد آوردن نفقه برای عیال از وجوه مکاسب . || گرد آمدن بر.
اعتراسلغتنامه دهخدااعتراس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پراکنده شدن . (ناظم الاطباء). پراکنده شدن و این فعل با حرف «عن » متعدی شود. (از منتهی الارب ). متفرق شدن . (از اقرب الموارد). متفرق شدن . لیکن ازهری آنرا مردود دانسته است . (از متن اللغة).
اعتراشلغتنامه دهخدااعتراش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برشدن تاک بر وادیج . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).(آنندراج ). بر چفته شدن انگور. (تاج المصادر بیهقی ). برشدن انگور بر چوب بندی که تاک بر بالای آن اندازند. (از متن اللغة). || عریش ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). برپا ساختن عریش