درحال احتضار
احتضار، جانکندن، جدایی، رحلت
۱. احتضار، نزع ۲. رنجکشیدن
جان کندن – در حال احتضار – به سختی مردن
(نَ) [ ع . ] (مص م .) حالت جان کندن ، احتضار.