احتقارلغتنامه دهخدااحتقار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حقر. (تاج المصادر). استحقار. خوارو خرد شمردن . خوار داشتن . || خوار شدن .
احتکارلغتنامه دهخدااحتکار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) غله اندوختن گران فروختن را بگاه گرانی . غله نگاه داشتن تا بگرانی بفروشد. (منتهی الارب ). غله به نیت گرانی جمع کردن .(غیاث ). غله داشتن امید تنگی را. (تاج المصادر). حکر. تحکر. انبار کردن . احتکار، نگاهداری طعام و خوراک است بجهت گران شدن و قحط شدن . (
اعتقارلغتنامه دهخدااعتقار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پشت ریش شدن ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ریش شدن پشت ستور از زین یا از پالان . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ریش شدن پشت ستور از باریا زین . (از اقرب الموارد). || زجر ناکردن پرنده را. (منتهی الارب ) (آنن
اعتکارلغتنامه دهخدااعتکار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بازگردیدن بر چیزی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حمله کردن و میل نمودن بر چیزی . (از اقرب الموارد). عَکر. عُکور. (از اقرب الموارد). مثل العکر. (از المصادر زوزنی ). || با هم آمیختن قوم در حرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). با هم آمیختن قوم
احتکاردیکشنری عربی به فارسیاتحاديه صاحبان صنايع مشابه , کارتل , انحصار , امتياز انحصاري , کالا ي انحصاري
احترامفرهنگ مترادف و متضادآبرو، اعتبار، اعزاز، اکرام، بزرگداشت، پاس، تجلیل، تعظیم، تکریم، توقیر، حرمت، رعایت، عز، عزت، کرنش ≠ احتقار، خوارداشت