احتواءلغتنامه دهخدااحتواء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرد کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). گرد فروگرفتن . (غیاث ). || فراگرفتن از هر سوی . (منتهی الارب ). اشتمال . || فرازآمدن بر. (منتهی الارب ). || جمع کردن . (زوزنی ). || دست یافتن بر چیزی . بر چیزی دست یافتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). || احتواء رط
اعتواءلغتنامه دهخدااعتواء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دهن کژ نموده بانگ کردن سگ یا آواز زشت و بلند برآوردن . || خم دادن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اِحْتِواءٌدیکشنری عربی به فارسیمهار کردن , سرکوب کردن , به کنترل در آوردن , کنترل کردن , پيشگيري از گسترش (رشد)
احتواءفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - گرد کردن ، فراگرفتن از هر سوی . 2 - حاوی بودن ، دربرداشتن .
احتواءلغتنامه دهخدااحتواء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرد کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). گرد فروگرفتن . (غیاث ). || فراگرفتن از هر سوی . (منتهی الارب ). اشتمال . || فرازآمدن بر. (منتهی الارب ). || جمع کردن . (زوزنی ). || دست یافتن بر چیزی . بر چیزی دست یافتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). || احتواء رط
احتواشلغتنامه دهخدااحتواش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) احتواش صید؛ رمانیدن صید را بسوی یکدیگر. (منتهی الارب ). درهم رمانیدن صید. || احتواش قوم بر؛ در میان گرفتن قوم کسی را. (منتهی الارب ). گرد فروگرفتن جماعت کسی یا چیزی را. گرد برآمدن . کسی در میان گرفتن . (تاج المصادر).
احتواءفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - گرد کردن ، فراگرفتن از هر سوی . 2 - حاوی بودن ، دربرداشتن .
عطاملک جوینیلغتنامه دهخداعطاملک جوینی . [ ع َ م َ ل ِ ک ِ ج ُ وَ ] (اِخ ) ملقب به علاءالدین بن بهاءالدین محمد بردار شمس الدین محمدصاحب دیوان . از رجال و مورخان معروف اوایل دوره ٔ مغول . وی به سال 623 هَ .ق . در جوین متولد شد و از آغاز جوانی وارد کارهای دیوانی گشت و ا
احتواءلغتنامه دهخدااحتواء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرد کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). گرد فروگرفتن . (غیاث ). || فراگرفتن از هر سوی . (منتهی الارب ). اشتمال . || فرازآمدن بر. (منتهی الارب ). || جمع کردن . (زوزنی ). || دست یافتن بر چیزی . بر چیزی دست یافتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). || احتواء رط
احتواشلغتنامه دهخدااحتواش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) احتواش صید؛ رمانیدن صید را بسوی یکدیگر. (منتهی الارب ). درهم رمانیدن صید. || احتواش قوم بر؛ در میان گرفتن قوم کسی را. (منتهی الارب ). گرد فروگرفتن جماعت کسی یا چیزی را. گرد برآمدن . کسی در میان گرفتن . (تاج المصادر).
احتواءفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - گرد کردن ، فراگرفتن از هر سوی . 2 - حاوی بودن ، دربرداشتن .