احتیاللغتنامه دهخدااحتیال . [ اِ ] (ع مص ) حیله ساختن . کار ساختن . (تاج المصادر). حیلت کردن . (مؤید الفضلاء). حیله انگیختن . (غیاث ). چاره گری . چاره . حیله . (منتهی الارب ) : گر بدیدی کارگاه لایزال دست و پایش خشک گشتی ز احتیال . مولوی .</
احتیالفرهنگ فارسی معین( اِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) حیله کردن . 2 - ذمُه دیگری را پذیرفتن . 3 - (اِمص .) حیله - گری ، چاره ساختن .
احثاللغتنامه دهخدااحثال . [ اَ ] (اِخ ) (یوم ذی ...) وقعه ای است بین بنوتمیم و بکربن وائل و مشهور است . (مراصد).
احثاللغتنامه دهخدااحثال . [ اِ ] (ع مص ) احثال دهر؛ موافقت نکردن زمانه . || خورش بد دادن کودک را و بد پرورانیدن .
اهتیاللغتنامه دهخدااهتیال . [ اِ ] (ع مص ) ترسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
اعطاللغتنامه دهخدااعطال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عَطَل ، بمعنی گردن ، هر چیز خالی ، کالبد و خوشه ٔ خرما. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ِ عَطَل ، بمعنی شخص و گردن و بی زیوری و خوشه ٔ خرما. (از اقرب الموارد). رجوع به عَطَل شود. || ج ِ عُطُل ، بمعنی زن بی پیرایه و بی زیور و اسب و شتر بی گردن بند و
احتیالیلغتنامه دهخدااحتیالی . [ اِ ] (حامص ) حیله انگیزی . و یاء تحتانی در آخر زائد است از قبیل سلامتی و فضولی ، چه احتیال خود مصدر است و احتیاج به یای مصدری ندارد و این نوعی از تفریس است . (غیاث ). این کلمه از فارسی زبانان شنیده نشده است ، ممکن است در هند متداول باشد.
احتيالدیکشنری عربی به فارسیادم متقلب وفريبنده , فريب , گول , فريب دادن , خدعه کردن , گول زدن , جر زدن , حيله , کلا ه برداري , تقلب , فن , گوش بر , شياد , گوش بري کردن , مغبون کردن
احتیالیلغتنامه دهخدااحتیالی . [ اِ ] (حامص ) حیله انگیزی . و یاء تحتانی در آخر زائد است از قبیل سلامتی و فضولی ، چه احتیال خود مصدر است و احتیاج به یای مصدری ندارد و این نوعی از تفریس است . (غیاث ). این کلمه از فارسی زبانان شنیده نشده است ، ممکن است در هند متداول باشد.