احدی الراحتینلغتنامه دهخدااحدی الراحتین . [ اِ دَرْ راح َ ت َ ] (ع اِ مرکب ) یکی از دو راحت و مراد یأس است مأخوذ از مثل : الیأس احدی الرّاحتین : چون از این دولت شدم راضی به احدی الراحتین سهل باشد گر امیدم نیست باری کم ز یأس . ظهیر فاریابی .
احدیلغتنامه دهخدااحدی . [ اَ ح َ ] (ص نسبی ، اِ) منصب داری باشد از انواع منصبداران هند و آن از عهد اکبرشاه معمول گردید. (چراغ هدایت ). و در بهار عجم آمده که جماعت احدیان تنها منصب ذات دارند و سوار و پیاده متعینه ٔ سرکار با خود ندارند - انتهی . و گویند که احدی از طرف پادشاه برای اجرای حکمی بر
اهدیلغتنامه دهخدااهدی . [اَ دا ] (ع ن تف ) بهترین هادی و رهنما. (ناظم الاطباء). راهبرتر. راه دان تر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).- امثال : اهدی من النجم . اهدی من الید الی الفم . اهدی من جمل . <span c
یأسلغتنامه دهخدایأس . [ ی َءْس ْ ] (ع اِمص ) نومیدی . خلاف رجا. (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).ناامیدی . بی امیدی . نمیدی . قنوط. حرمان : یاسمین خندان و خوش زان است کز من غافل است یأس من گر دیده بودی یاسمین بگریستی . خا
اروحلغتنامه دهخدااروح . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از روح . راحت بخشنده تر. آساینده تر. خوش آیندتر. باروح تر.- امثال : اروح من الیأس ؛ بدان مناسبت که گویند: الیأس احدی الراحتین . (مجمع الامثال میدانی ).|| (ص ) مرد که پایها گش
بادیلغتنامه دهخدابادی . (ص نسبی ) آنچه منسوب به باد باشد از فلکیات همچو: برج جوزا و دلو و میزان . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا). || منسوب به باد (نفخ ) در اصطلاح موسیقی . از ذوات النفخ در برابر زهی (ذوات الاوتار). رجوع به آهنگ شود. || (فعل دعایی ) یعنی همیشه ودایم باشی . (بره
طغرللغتنامه دهخداطغرل . [ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن ارسلان ، السلطان الاعظم رکن الدنیا و الدین معز الاسلام و المسلمین ، ابوطالب طغرل بن ارسلان قسیم امیرالمؤمنین (طغرل ثالث ) (573 تا 590 هَ . ق
احدیلغتنامه دهخدااحدی . [ اَ ح َ ] (ص نسبی ، اِ) منصب داری باشد از انواع منصبداران هند و آن از عهد اکبرشاه معمول گردید. (چراغ هدایت ). و در بهار عجم آمده که جماعت احدیان تنها منصب ذات دارند و سوار و پیاده متعینه ٔ سرکار با خود ندارند - انتهی . و گویند که احدی از طرف پادشاه برای اجرای حکمی بر
علی واحدیلغتنامه دهخداعلی واحدی . [ ع َ ی ِ ح ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن علی واحدی نیشابوری شافعی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن و علی (ابن احمد...) شود.
احدیلغتنامه دهخدااحدی . [ اَ ح َ ] (ص نسبی ، اِ) منصب داری باشد از انواع منصبداران هند و آن از عهد اکبرشاه معمول گردید. (چراغ هدایت ). و در بهار عجم آمده که جماعت احدیان تنها منصب ذات دارند و سوار و پیاده متعینه ٔ سرکار با خود ندارند - انتهی . و گویند که احدی از طرف پادشاه برای اجرای حکمی بر