احدیتلغتنامه دهخدااحدیت . [ اَ ح َ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) یگانگی : ای بر احدیّتت ز آغازخلق ازل و ابدهم آواز. مکتبی .|| مقام الوهیت : و گفت یا ابراهیم ، جناب احدیت ترا سلام می رساند. (قصص الانبیاء).
احدیتفرهنگ فارسی عمید۱. یکی بودن؛ یگانه بودن؛ یکتایی؛ یگانگی.۲. یگانگی خدا.۳. (اسم) (تصوف) مقام الوهیت.
اعضدلغتنامه دهخدااعضد. [ اَ ض َ ] (ع ص ) باریک بازو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). آنکه بازوی او باریک باشد. (از اقرب الموارد). || آنکه یک بازوی او کوتاه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که یکی از بازوان وی کوتاه باشد. (از اقرب الموارد
أحدَثَدیکشنری عربی به فارسیبه وجود آورد , پديد آورد , ايجاد کرد , احداث نمود , نو کرد , باع شد , موجب شد , منجر شد
یکییلغتنامه دهخدایکیی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص ) احدیت . یکی بودن . یگانگی : بدان که هر چیز که در تو محال است در ربوبیت صادق است چون یکیی که هرکه یکی را به حقیقت بدانست از محض شرک بری گشت . (قابوسنامه ، از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به اح
هنوتاسلغتنامه دهخداهنوتاس . [ هََ ] (اِ) نزدیکان و مقربان درگاه احدیت را گویند. (برهان ). برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
حقیقةالحقایقلغتنامه دهخداحقیقةالحقایق . [ ح َ قی ق َ تُل ْ ح َ ی ِ ] (ع اِ مرکب ) مرتبه ٔ احدیت جامعه بجمیع حقایق است که آنرا حضرت جمعو حضرت وجود نیز نامند. (تعریفات ). و از شیخ عبدالرزاق کاشی منقول است که حقیقةالحقایق ذات احدیت است که جامع جمیع حقایق است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
شئون ذاتیهلغتنامه دهخداشئون ذاتیه . [ ش ُ ن ِ تی ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح اهل تصوف اعتبار نقوش اعیان و حقایق است در ذات احدیت چون اعتبار درخت ، شاخ و برگ و ثمره ٔ آنها در هسته . و آن در حضرت احدیت ظاهر شده و بوسیله ٔ علم منفصل میگردد. (از مصطلحات الفنون بنقل از مصطلحات صوفیه ).
واحدیتلغتنامه دهخداواحدیت .[ ح ِ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) از نظر حکما عبارت از قسمت نشدن واجب لذاته به جزئیات است . میرزا زاهد در حاشیه ٔ شرح مواقف درباره ٔ ایجاب وجود میگوید: به نظر حکما عدم تقسیم واجب لذاته به اجزاء احدیت است ومنقسم نشدن آن به جزئیات واحدیت است . واحدیت از نظرصوفیه عبارت