لغتنامه دهخدا
اعقاد. [ اِ ] (ع مص ) جوشانیده درشت و سطبر نمودن چیزی را. قال الکسائی : یقال للقطران و الرب و نحوه : اعقدته حتی تعقد. (منتهی الارب ). در جوشانیدن ستبر نمودن چیزی را. (ناظم الاطباء). جوشانیده درست و سطبر نمودن چیزی را. (آنندراج ). ستبر گردانیدن دارو و آنچه بدو ماند. (مصادر زوز