اختتاملغتنامه دهخدااختتام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بپایان بردن . آخر کردن ِ کاری . فرجامیدن . ختم کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مؤید الفضلاء). مقابل افتتاح . || (اِ) پایان . ختم . آخر کار. (مؤید الفضلاء).
اختتامفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) به پایان بردن ، تمام کردن . 2 - (اِمص .) پایان ، ختم ، آخرکار.
اختتامیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ختتامی، نهایی، پایانی، تکمیلکننده، اختتامیه، تمام منتهی، انجامیده، انجامشده، منجرشده، رسیده، کامل مختومه، ختمشده، انجامین، منقضی، سپری، بهانتهارسیده ◄ گذشته
اختتامیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ختتامی، نهایی، پایانی، تکمیلکننده، اختتامیه، تمام منتهی، انجامیده، انجامشده، منجرشده، رسیده، کامل مختومه، ختمشده، انجامین، منقضی، سپری، بهانتهارسیده ◄ گذشته