اختصاملغتنامه دهخدااختصام . [اِ ت ِ ] (ع مص ) با یکدیگر خصومت کردن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ). تخاصم . دشمنی کردن . || پیکار کردن . جدل کردن با کسی . || شمشیر نیام را خوردن از تیزی . (تاج المصادر بیهقی ). اختضام .
يَخِصِّمُونَفرهنگ واژگان قرآنبا هم درگيرند (در اصل يختصمون بوده که مصدر آن اختصام ، به معناي مجادله و مخاصمه است . )
اصتلاحلغتنامه دهخدااصتلاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اصلاح . همدیگر نیکی کردن و آشتی نمودن . (منتهی الارب ). خلاف تخاصم و اختصام . اصطلاح . (قطر المحیط).
مختصملغتنامه دهخدامختصم . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) خصومت کننده . (غیاث ). با یگدیگر خصومت کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مشغول به مخاصمه و مناقشه و نزاع کننده و مناقشه کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اختصام شود.
اصالحلغتنامه دهخدااصالح . [ اِ ص ْ صا ل ُ ] (ع مص ) با هم آشتی کردن و نیکوئی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصّلاح . اصتلاح (اصطلاح ). تصالح . خلاف تخاصم و اختصام . (قطر المحیط). و رجوع به اصلاح و اصتلاح (اصطلاح ) و تصالح شود.