اختلاعلغتنامه دهخدااختلاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرفتن مال کسی را. || طلاق گرفتن زن برمال . (منتهی الارب ). واخریدن زن ، خود را بمهر و جز آن . (آنندراج ). خویشتن بازخریدن زن . (تاج المصادر بیهقی ). خویشتن را واخریدن زن . (زوزنی ). سر خریدن زن .
اختلاءلغتنامه دهخدااختلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بریدن بشمشیر. || درودن و برکندن گیاه تر را. گیاه درودن و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ). گیاه و آنچه بدان ماند درودن . (زوزنی ).
مختلعلغتنامه دهخدامختلع. [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) زن طلاق گیرنده بر مال . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به اختلاع شود.
مختلعةلغتنامه دهخدامختلعة. [ م ُ ت َ ل ِ ع َ ] (ع ص ) امراءة مختلعة؛ زن آرزومند جماع . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || زن طلاق داده شده به طلاق خلع. زنی که مهر خود را به شوی خود بذل کرده است تا او را طلاق دهد. رجوع به طلاق و طلاق خلع و اختلاع شود.