اخزللغتنامه دهخدااخزل . [ اَ زَ ] (ع ص ) شکسته پشت . || شتر که همه ٔ کوهان وی رفته باشد. || اعرج . || (اصطلاح عروض ) شعری که در آن خُزله باشد. مخزول . و رجوع به خَزْل و خُزْلة شود.
اخجاللغتنامه دهخدااخجال . [ اِ ] (ع مص ) شرمنده کردن . خجل کردن . || بسیارگیاه و پیچیده گیاه شدن . (منتهی الارب ). بسیارنبات شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || اِخجال حمض ؛ دراز و درهم پیچیده گردیدن آن .
شکستهلغتنامه دهخداشکسته . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) مکسور و خردشده . (ناظم الاطباء). خرد. (آنندراج ). منکسر. مکسور. کسیر. (منتهی الارب ). نعت مفعولی از شکستن در معنی متعدی آن . (یادداشت مؤلف ). صاحب آنندراج در توضیح