اخلاقلغتنامه دهخدااخلاق . [ اَ ] (ع اِ) (علم الَ ....) دانش بد و نیک خویها. یکی از سه بخش فلسفه ٔ عملیه ، و آن تدبیر انسان است نفس خود را یا یک تن خاص را. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: علم اخلاق عبارتست از علم معاشرت با خلق و آن از اقسام حکمت عملیه است و آنرا تهذیب اخلاق و حکمت خلقیه نیز نام
اخلاقلغتنامه دهخدااخلاق . [ اِ ] (ع مص ) کهنه شدن . کهن شدن . || کهنه کردن . (زوزنی ). || کهنه پوشانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). جامه ٔ کهنه پوشانیدن . || نسو کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || اخلاق دیباجه ؛ اذلال .
اخلاقلغتنامه دهخدااخلاق . [اَ ] (ع اِ) ج ِ خُلق . خویها : بعثت لاتمم مکارم الاخلاق (حدیث )؛ برانگیختند مرا به پیامبری تا کامل کنم مکارم اخلاق را. قرقرخان ، ناحیتی است از کیماک و مردمانش اخلاق خرخیزیان دارند. (حدود العالم ). اگر بیند خان ما را بدین اجابت کند چنانکه از بز
اخلاقفرهنگ فارسی عمید۱. = خُلق۲. هنجارهای موردقبول جامعه که نشاندهندۀ درستی یا نادرستی رفتار اشخاص است.۳. خلقوخو؛ رفتار.۴. رفتار خوب: آدم اخلاقدار.
اخلاقmoralityواژههای مصوب فرهنگستاننظامی از باورها یا مجموعهای از ارزشهای مربوط به منش درست که براساس آن رفتاری قابلقبول یا غیرقابلقبول ارزیابی میشود
اخلاقناگرا۱، اخلاقناگرایانهamoralواژههای مصوب فرهنگستانمربوط به اخلاقناگرایی؛ منسوب به اخلاقناگرا
خوش اخلاقلغتنامه دهخداخوش اخلاق . [ خوَش ْ / خُش ْ اَ ] (ص مرکب ) خوش خو. خوش خلق . || مهذب . پاکیزه خو. (یادداشت مؤلف ).
اختلاف اخلاقلغتنامه دهخدااختلاف اخلاق . [ اِ ت ِ ف ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مص مرکب ) (اصطلاح احکام نجوم ) تضادّ دو کوکب در جوهر، چنانکه یکی سعد و دیگری نحس یا یکی ناری و دیگری مائی باشد.
اخلاقناگرا۱، اخلاقناگرایانهamoralواژههای مصوب فرهنگستانمربوط به اخلاقناگرایی؛ منسوب به اخلاقناگرا
کنشگر اخلاقی، عامل اخلاقیmoral agentواژههای مصوب فرهنگستانکسی که قادر به صورتبندی اصول و قواعد عام اخلاقی و پیروی از آنهاست و از آزادی اراده برای تصمیمگیری دربارة اینکه چه اعمالی را باید انجام دهد و چه اعمالی را نباید انجام دهد، برخوردار است
اخلاق زیستمحیطیenvironmental ethicsواژههای مصوب فرهنگستاناصولی که تعهدات زیستمحیطی انسان از آن نشئت میگیرد
خوش اخلاقلغتنامه دهخداخوش اخلاق . [ خوَش ْ / خُش ْ اَ ] (ص مرکب ) خوش خو. خوش خلق . || مهذب . پاکیزه خو. (یادداشت مؤلف ).
نظیف الاخلاقلغتنامه دهخدانظیف الاخلاق . [ ن َ فُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ) مهذب . (المنجد) (متن اللغة) (اقرب الموارد).
فاسدالاخلاقلغتنامه دهخدافاسدالاخلاق . [ س ِ دُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ) زشتخوی . بدخوی . تبه خوی . (فرهنگ رازی ص 180).
اختلاف اخلاقلغتنامه دهخدااختلاف اخلاق . [ اِ ت ِ ف ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مص مرکب ) (اصطلاح احکام نجوم ) تضادّ دو کوکب در جوهر، چنانکه یکی سعد و دیگری نحس یا یکی ناری و دیگری مائی باشد.