حضارتلغتنامه دهخداحضارت . [ ح َ رَ ] (ع مص ) حاضر آمدن . || حاضر کردن . || مقیم شدن بشهر. مقیم بودن به حضر. اقامت کردن . مقابل بداوت .
حضارتلغتنامه دهخداحضارت . [ ح ِ / ح َ رَ ] (ع اِ) شهر. حضر. || (اِمص ) اقامت در شهر. (آنندراج ). مقیم بودن . به حضر اقامت کردن . مقابل بداوت . شهرنشینی . رجوع به حضارة شود.
عضاریطلغتنامه دهخداعضاریط. [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عُضرُط. (منتهی الارب ). || ج ِ عُضروط. (اقرب الموارد). رگهای میان دو گوشت پاره ٔ بغل . (ناظم الاطباء). رجوع به عضرط و عضروط شود.
عضارطلغتنامه دهخداعضارط. [ ع َ رِ ] (ع اِ) ج ِ عُضرُط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عضرط شود. || ج ِ عُضارِط. (اقرب الموارد). رجوع به عُضارط شود.
ادارهلغتنامه دهخدااداره . [ اِ رَ ] (ع مص ) اِدارت . گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بگردانیدن . گرداندن : در مداومت کؤس و اقداح و ادارت کاسات از دست سُقات ... (جهانگشای جوینی ).الا یا ایهاالساقی اَدِرْ کأساً و ناولهاکه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها. حافظ.
اغزاللغتنامه دهخدااغزال . [ اِ ] (ع مص ) گردانیدن دوک را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). گردانیدن زن دوک نخ بافی را: اغزلت المراءة؛ ادارت الغزل .(از اقرب الموارد). گردانیدن دوک . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || باغزال شدن ماده آهو. (ناظم الاطباء). باغزال شدن آهو. (منتهی ال
جاملغتنامه دهخداجام . (اِخ ) معرفة، نام ولایتی است از اعمال نیشابور. (منتهی الارب ). شهر کوچک و مرکز بخش تربت جام از شهرستان مشهد است که در 144 هزارگزی مشهد و 66 هزارگزی مرز ایران و افغانستان سر راه شوسه ٔ عمومی مشهد و هرات
خرانقلغتنامه دهخداخرانق . [ خ َ ن ُ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش خرانق شهرستان یزد می باشد که در 68000 هزارگزی شمال یزد واقع و خلاصه ٔ تاریخچه و مشخصات آن بشرح زیر است : تاریخچه ٔ خرانق قدیمی تر از شهر یزد و اسم آن در اصل خورنق بوده است و زرتشتیان در آن می زیسته
دارانلغتنامه دهخداداران . (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی شهرستان فریدن و بطور مستقیم در صد و بیست هزارگزی شمال باختری اصفهان واقع شده . خلاصه مشخصات و مشخصات جغرافیایی آن بشرح زیر است : طول : پنجاه درجة و 24 دقیقه و سی ثانیه خاوری از نصف النهار گرینویچ ، عرض : <span clas