ادبیرلغتنامه دهخداادبیر. [ اِ ] (از ع ، اِمص ، ص ) (بیاء مجهول و گاه برای رعایت قافیه بیای معروف نیز خوانند). (غیاث ). ممال ادبار، بمعنی منحوس ، نحوست ، بدبختی و غیره . رجوع به ادبار شود : در جهان چندانکه خواهی بیشمارنیستی و محنت و ادبیر هست . <p class="auth
ادبیرفرهنگ فارسی عمیدنحوست؛ بدبختی؛ بختبرگشتگی: ◻︎ در جهان چندان که گویی بیشمار / نیستی و محنت و ادبیر هست (انوری: ۵۶۱).
حدبیرلغتنامه دهخداحدبیر. [ ح ِ ] (ع ص ، اِ) ناقه ٔ لاغر پوست بر استخوان چسبیده . (منتهی الارب ). الناقة الضامرة. (اقرب الموارد). ج ، حدابیر.
ادبرلغتنامه دهخداادبر. [ اَ ب َ ] (اِخ ) لقب حجربن عَدی ّ. || لقب جبلةبن قیس کندی و گویند صحابی است .
ادبرلغتنامه دهخداادبر. [ اَ ب َ ] (اِخ ) موضعی است در عارض الیمامة که آنرا ثَقب الادبر گویند. (معجم البلدان ).
سرزیرلغتنامه دهخداسرزیر. [ س َ] (ص مرکب ) سرازیر. سرنگون . (آنندراج ) : که منه این سر مر این سرزیر راهین مکن سجده مر این ادبیر را. مولوی .مکر او معکوس و او سرزیر شدروزگارش برد و روزش دیر شد.مولوی .
مریدنلغتنامه دهخدامریدن . [ م ُ دَ ] (مص ) مردن . این مصدر مستعمل نیست لیکن بعض صیغ آن جداگانه یا با پیشوند متداول است . کلمه را به کسر اول نیز توان گرفت که مخفف «میریدن » باشد : درختی گشن بیخ و بارش خرد کسی کوچنان برخورد کی مرد؟ دقیقی .</p
کیسه دوختنلغتنامه دهخداکیسه دوختن . [ س َ / س ِ ت َ ] (مص مرکب ) دوختن کیسه . درست کردن و ساختن کیسه . کیسه ساختن . || به افراط توقع داشتن . کیسه بردوختن . (ناظم الاطباء). به خود وعده ٔ انتفاعی دادن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). طمع بستن . (امثال و حکم ص <span
ادبارلغتنامه دهخداادبار. [ اِ ] (ع مص ) پشت بدادن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). پشت دادن . (منتهی الارب ). سپس رفتن . || منهزم شدن در حرب . (مؤید الفضلاء). || پشت ریش گردیدن ، چنانکه در ستور. || خداوند ستور پشت ریش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || در باد دبور درآمدن . (منتهی الارب ). در باد