ادغرلغتنامه دهخداادغر. [ اَ غ َ ] (اِ) بادگیر. (برهان ). بادغر. (جهانگیری ). آنجا که بسیار باد باشد. (مؤید الفضلاء). بادگیر بزرگی است در خانه ها برای دخول هوا. (شعوری ).
ادغرلغتنامه دهخداادغر. [ اِ غ َ ] (اِخ ) ایالتی در مشرق بنوبز در ولایت متحده ٔ ایلی نوا، مساحت آن 600 میل مربع ودر بعض آمارها عدد اهالی آنرا 41450 تن یاد کرده اند. اهم محصولات آن گندم و دوسر و ذرت و جو و گوجه فرنگی و کشته ٔ ز
ادغارلغتنامه دهخداادغار. [ اِدْ دِ ] (ع مص ) اِتِّغار. اِثغار. دندان شیر ریختن کودک . || دندان برآوردن .
زادغرلغتنامه دهخدازادغر. [ غ َ ] (اِ مرکب ) حرامزاده . (آنندراج ) (شعوری ) (ناظم الاطباء). مرکب است از: زاد (زاده ، فرزند) و غر (روسبی ) وعلم است حرامزاده را. (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 62).
شادغرلغتنامه دهخداشادغر. [ غ َ ] (اِخ ) ولایتی است به ماوراءالنهر که ورای آن بیابانی است ریگستان ، کفار در آن مقام دارند و مردم آنجا اکثر جولاه باشند. (فرهنگ رشیدی ). مصحف شاوغر. رجوع به شاوغر شود.
بادغرفرهنگ فارسی عمید۱. رهگذر باد؛ بادگیر؛ بادرس؛ بادخن.۲. خانۀ تابستانی: ◻︎ و هرگه که تیره بگردد جهان / بسوزد چو دوزخ شود بادغر (خسروی سرخسی: شاعران بیدیوان: ۱۷۷).