اذاقتفرهنگ فارسی معین(اِ قَ) [ ع . اذاقة ] (مص م .) 1 - چشانیدن . 2 - چیزی آزمودن . 3 - مکافات امری را نمودن .
حذاقتفرهنگ مترادف و متضاداستادی، تبحر، چیرهدستی، پختگی، آزمودگی، خبرگی، زیرکی، مهارت ≠ بیتجربگی، خامی
اذاقةلغتنامه دهخدااذاقة. [ اِ ق َ ] (ع مص ) اِذاقت . چشانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤیدالفضلاء). چشاندن . || به امتحان دادن چیزی را. || مکافات امری کردن : اذاقه اﷲ وبال امره . همگنان را به احاقت مکر و اذاقت غدر خویش منکوب و منحوب گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 20
احاقةلغتنامه دهخدااحاقة. [ اِ ق َ ] (ع مص ) اِحاقت . احاطه کردن به . || احاق اﷲ بمکرهم ؛ فرودآورد خدای بر آنان مکرشان را : همگنان را به احاقت مکر و اذاقت غدر خویش منکوب و منحوب گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
منکوبلغتنامه دهخدامنکوب . [ م َ ] (ع ص ) آزرم رسیده . (زمخشری ). رنج رسیده . یقال : نکب فهو منکوب . (منتهی الارب ). خراب و بدحال و سختی رسیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). رنج دیده . سختی کشیده و توسری خورده و خوار و ذلیل شده و مغلوب و مخذول گشته . (ناظم الاطباء). مخذول . زیان رسیده . متضرر. نکبت