ارتجاءلغتنامه دهخداارتجاء. [اِ ت ِ ] (ع مص ) امید. رجاء. امیدواری . امید کردن . امید داشتن . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) : طیره مکن مرا بسوی دوستان بعیدکز جمله دوستان سوی تو کردم ارتجا.سوزنی .|| ترسیدن از ...
ارتزاءلغتنامه دهخداارتزاء. [ اِ ت ِ ](ع مص ) ارتزاء مال ؛ کم شدن و نقصان پذیرفتن آن . کم گردیدن و نقصان مال . (منتهی الارب ). || بچیزی از مال رسیدن : اِرتَزَاءَه ماله ُ؛ رسید از آن چیزی را [ از مال او چیزی بدست آورد ]. (منتهی الارب ).
ارتجاحلغتنامه دهخداارتجاح . [ اِ ت ِ] (ع مص ) لرزیدن . جنبیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || ارتجاح بعیر؛ جنبیدن شتر در پویه دویدن . || ارتجاح روادف زنی را؛ جنبیدن سرینهای او. || گردانیدن . (منتهی الارب ). || مائل گردیدن . || اضطراب . (منتهی الارب ).
ارتجاعلغتنامه دهخداارتجاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اشتربفروختن و به بهای آن دیگری خریدن سود را. فروختن ناقه و ببهای آن دیگری خریدن . (منتهی الارب ). || عطا که داده باشی بازستدن . (زوزنی ). بخشیده را بازگرفتن . || بازگردانیدن . (زوزنی ) (غیاث ). واگردانیدن . || بازگشتن . بازگشت . || (اِ) عکس العمل .
ارتجاءلغتنامه دهخداارتجاء. [اِ ت ِ ] (ع مص ) امید. رجاء. امیدواری . امید کردن . امید داشتن . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) : طیره مکن مرا بسوی دوستان بعیدکز جمله دوستان سوی تو کردم ارتجا.سوزنی .|| ترسیدن از ...
ارتجاجلغتنامه دهخداارتجاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لرز. لرزه . لرزیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). زلزال . زلزله . رجف . رجفه . جنبیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). تزعزع . اضطراب . اهتزاز : گفت ای غر تو هنوزی در لجاج می نبینی این تغیر و ارتجاج .مولوی (داستان رنجور شد
ارتجاحلغتنامه دهخداارتجاح . [ اِ ت ِ] (ع مص ) لرزیدن . جنبیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || ارتجاح بعیر؛ جنبیدن شتر در پویه دویدن . || ارتجاح روادف زنی را؛ جنبیدن سرینهای او. || گردانیدن . (منتهی الارب ). || مائل گردیدن . || اضطراب . (منتهی الارب ).
ارتجازلغتنامه دهخداارتجاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رجَز خواندن . (زوزنی ). ارجوزه خواندن . ارجوزه گفتن . رجز گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || از بحر رجز شعر خواندن و شعر گفتن . || غریدن تندر. غریدن رعد.
ارتجاسلغتنامه دهخداارتجاس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لرزیدن با آوازی ، چنانکه خانه گاه زلزله . تحرک . اضطراب : ارتجاس بناء. و منه الحدیث : فارتجس ایوان کسری ؛ ای تحرک حرکة سمع لها صوت . (تاج المصادر). || بانگ کردن . (زوزنی ). غریدن . غریدن آسمان . بانگ کردن ابر. || بانگ کردن اشتر. || آوازهای درهم و س
طیرةلغتنامه دهخداطیرة. [ رَ] (ع اِمص ) خجلت و خجالت . (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || (ص ) شرمسار. خجل : بلبل بغزل طیره کند اعشی راصلصل بنوا خیره کند لیلی را. منوچهری .ای رشک مهر و ماه تو گر نیک بنگری در مهر و ماه طیره ک
ارتجاءلغتنامه دهخداارتجاء. [اِ ت ِ ] (ع مص ) امید. رجاء. امیدواری . امید کردن . امید داشتن . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) : طیره مکن مرا بسوی دوستان بعیدکز جمله دوستان سوی تو کردم ارتجا.سوزنی .|| ترسیدن از ...
ارتجاجلغتنامه دهخداارتجاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لرز. لرزه . لرزیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). زلزال . زلزله . رجف . رجفه . جنبیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). تزعزع . اضطراب . اهتزاز : گفت ای غر تو هنوزی در لجاج می نبینی این تغیر و ارتجاج .مولوی (داستان رنجور شد
ارتجاحلغتنامه دهخداارتجاح . [ اِ ت ِ] (ع مص ) لرزیدن . جنبیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || ارتجاح بعیر؛ جنبیدن شتر در پویه دویدن . || ارتجاح روادف زنی را؛ جنبیدن سرینهای او. || گردانیدن . (منتهی الارب ). || مائل گردیدن . || اضطراب . (منتهی الارب ).
ارتجازلغتنامه دهخداارتجاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رجَز خواندن . (زوزنی ). ارجوزه خواندن . ارجوزه گفتن . رجز گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || از بحر رجز شعر خواندن و شعر گفتن . || غریدن تندر. غریدن رعد.
ارتجاسلغتنامه دهخداارتجاس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لرزیدن با آوازی ، چنانکه خانه گاه زلزله . تحرک . اضطراب : ارتجاس بناء. و منه الحدیث : فارتجس ایوان کسری ؛ ای تحرک حرکة سمع لها صوت . (تاج المصادر). || بانگ کردن . (زوزنی ). غریدن . غریدن آسمان . بانگ کردن ابر. || بانگ کردن اشتر. || آوازهای درهم و س