مرتدعلغتنامه دهخدامرتدع . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) بازایستنده از کاری . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع کننده .بازگردنده . (از متن اللغة). نعت فاعلی است از ارتداع به معنی رجوع و بازگشت : بدین مواعظ منزجر نشد و بدین تنبیهات مرتدع نگشت . (جهانگشای جوینی ).
آلودهلغتنامه دهخداآلوده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) لوث ، دَرَن ، وسخ ، نجاست ، شوخ ، پلیدی گرفته . ملوّث . مدَرّن . متنجس : ...َر آلوده بیاری ّ و نهی در...َس من بوسه ای چند بتزویر دهی بر نس من .