ارتشاءلغتنامه دهخداارتشاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رشوه ستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). رشوت ستاندن . رشوت گرفتن . رشوه خوردن . پاره گرفتن . تبرطُل .
رشوةدیکشنری عربی به فارسیرشوه دادن , تطميع کردن , رشوه , بدکند , رشاء , ارتشاء , رشوه خواري , پاره ستاني
briberiesدیکشنری انگلیسی به فارسیرشوه خواری، رشوه، ارتشاء، رشوه گیری، تطمیع، رشاء، پاره ستانی، خود فروشی
briberyدیکشنری انگلیسی به فارسیرشوه خواری، رشوه، ارتشاء، رشوه گیری، تطمیع، رشاء، پاره ستانی، خود فروشی
مرتشیلغتنامه دهخدامرتشی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) رشوه گیر. رشوه خوار. رشوه خواه . پاره ستان . پاره گیر. رشوت ستاننده . رشوت ستان . نعت فاعلی است از ارتشاء. رجوع به ارتشاء شود : خوش کننده است او خوش و عین خوشی بی خوشی نبود خوشی ای مرتشی .مولوی .
رشاءلغتنامه دهخدارشاء. [ رِ ] (ع مص ) مصدر به معنی مراشاة. (از ناظم الاطباء). رشوه دادن . مقابل ارتشاء. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مراشاة شود.