ارتکاحلغتنامه دهخداارتکاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تکیه کردن . اعتماد کردن . (منتهی الارب ). || آکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). مملو شدن .
هرتکهلغتنامه دهخداهرتکه . [ هَُ ت ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 6 هزارگزی شمال خاوری مرزبانی و 2 هزارگزی میان رود. دشتی است سردسیر و دارای 230 تن
ارتقیهلغتنامه دهخداارتقیه . [ اُ ت ُ قی ی َ ] (اِخ ) سلسله ای از امرای دیاربکر (495 - 712 هَ . ق .). ارتق بن اکسب مؤسس این سلسله یکی از سرداران لشکری ترکمان قشون سلجوقی بود که چون تتش سلطان دمشق بیت المقدس را فتح کرد او را بحک
مرتکحلغتنامه دهخدامرتکح . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) تکیه کننده . اعتماد نماینده . (آنندراج ). نعت فاعلی است از ارتکاح . رجوع به ارتکاح شود.
آکنده شدنلغتنامه دهخداآکنده شدن . [ ک َ دَ/ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ارتکاح ؛ آکنده شدن استخوان بمغز و تن بگوشت و خوشه بدانه و مانند آن . اکتناز.