مرتکحلغتنامه دهخدامرتکح . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) تکیه کننده . اعتماد نماینده . (آنندراج ). نعت فاعلی است از ارتکاح . رجوع به ارتکاح شود.
آکنده شدنلغتنامه دهخداآکنده شدن . [ ک َ دَ/ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ارتکاح ؛ آکنده شدن استخوان بمغز و تن بگوشت و خوشه بدانه و مانند آن . اکتناز.