چارخایگیلغتنامه دهخداچارخایگی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) شجاعت و جنگجویی . || میل وافر به زنان داشتن : پیرانه سر که پشت امیدی دوتا شده از چارخایگی دو سه جا کدخدا شده . امیدی (از آنندراج ).|| کنایه از
ارخاءلغتنامه دهخداارخاء. [ اِ ] (ع مص ) سست کردن . || نرم کردن . نرم گردانیدن . (منتهی الارب ). || فروهشتن . فروگذاشتن . فروکردن .- اِرخاء ستر ؛فروگذاشتن یعنی افکندن پرده را. پرده و جز آن فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ). فروکردن پرده . فروهشتن پرده . انداختن آن .<b
ارخانلغتنامه دهخداارخان . [ اُ ] (اِخ ) ابن عثمان . دومین سلطان عثمانی . وی در 726هَ . ق . بجای پدر نشست و تا 761 سال وفات خود این مقام داشت . شهرهای بروسه و نیقیه را بگرفت و ممالک امرای کراسی را که با خاک او مجاور بودند متصرف
ارخاءلغتنامه دهخداارخاء. [ اِ ] (ع مص ) سست کردن . || نرم کردن . نرم گردانیدن . (منتهی الارب ). || فروهشتن . فروگذاشتن . فروکردن .- اِرخاء ستر ؛فروگذاشتن یعنی افکندن پرده را. پرده و جز آن فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ). فروکردن پرده . فروهشتن پرده . انداختن آن .<b
ارخاسلغتنامه دهخداارخاس . [ اِ ] (ع مص ) ارزان کردن . (منتهی الارب ). اِرخاص : ارخس السعر؛ ارزان کرد نرخ را.
ارخاصلغتنامه دهخداارخاص . [ اِ ] (ع مص ) رخصت کردن . اذن دادن . اجازه دادن . روا شمردن . دستوری دادن . || ارزان گردانیدن . (منتهی الارب ). ارزان کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ارخاس . فراخ و ارزان کردن نرخ . (زوزنی ). || ارزان خریدن . (منتهی الارب ). || ارزان یافتن . || ارزان شمردن . (منتهی الار
ارخانلغتنامه دهخداارخان . [ اُ ] (اِخ ) ابن عثمان . دومین سلطان عثمانی . وی در 726هَ . ق . بجای پدر نشست و تا 761 سال وفات خود این مقام داشت . شهرهای بروسه و نیقیه را بگرفت و ممالک امرای کراسی را که با خاک او مجاور بودند متصرف
ارخاءلغتنامه دهخداارخاء. [ اِ ] (ع مص ) سست کردن . || نرم کردن . نرم گردانیدن . (منتهی الارب ). || فروهشتن . فروگذاشتن . فروکردن .- اِرخاء ستر ؛فروگذاشتن یعنی افکندن پرده را. پرده و جز آن فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ). فروکردن پرده . فروهشتن پرده . انداختن آن .<b
ارخاسلغتنامه دهخداارخاس . [ اِ ] (ع مص ) ارزان کردن . (منتهی الارب ). اِرخاص : ارخس السعر؛ ارزان کرد نرخ را.
ارخاصلغتنامه دهخداارخاص . [ اِ ] (ع مص ) رخصت کردن . اذن دادن . اجازه دادن . روا شمردن . دستوری دادن . || ارزان گردانیدن . (منتهی الارب ). ارزان کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ارخاس . فراخ و ارزان کردن نرخ . (زوزنی ). || ارزان خریدن . (منتهی الارب ). || ارزان یافتن . || ارزان شمردن . (منتهی الار
دیقارخالغتنامه دهخدادیقارخا. (اِخ ) نام محلی است . (ابن البیطار ج 1 ص 31 س 19 ترجمه ٔ لکلرک ج 1 ص 44).