اردک پوزلغتنامه دهخدااردک پوز. [ اُ دَ ] (اِ مرکب ) نوعی از پستانداران مونوترم است که جثه اش باندازه ٔ یک خرگوش است و فکّینش بشکل منقار اردک است . در استرالیا و تاسمانی زندگی می کند.
اردک پوزفرهنگ فارسی عمیدحیوانی شناگر، تخمگذار، پستاندار، و بومی استرالیا با بدنی پوشیده از مو و منقاری شبیه اردک که نوزادش پس از بیرون آمدن از تخم از پستان مادر شیر میخورد؛ ارنیترنک.
اردکلغتنامه دهخدااردک . [ اَ دَ ] (اِخ ) (تلفظ ترکی ارتاکی ) قصبه ٔ سنجاق قره سی از ولایت خداوندگار است در یک فرسنگی غربی خرابه های شهر قدیمی کیزیگ . مردم آنجا بعضی مسلمان باشند و پاره ای مذهب مسیحی دارند و آن دارای 11 جامع و مسجد و <span class="hl" dir="ltr"
اردکلغتنامه دهخدااردک . [ اُ دَ ] (اِ) نوعی از طیور آبی دارای پنجه هائی که توسط غشائی به یکدیگر متصل اند و با نوکی که در جوانب دارای صفائح عرضی است و آن از طیور اهلی است و گوشت آن حلال است . اقسام آن در مازندران و گیلان و اطراف دریاچه های سیستان فراوان است . مرغابی . (غیاث اللغات ). نوعی از م
اگردکلغتنامه دهخدااگردک . [ اَ گ ِ دَ ] (اِ) اگرده . نانی بدین صورت باندازه ٔ مشتی کوکک از آرد گندم و چربوی دُنبه و بی شکر و گاهی با شکر. قسمی نان مخروطی چون مچ بسته ای و روغن آن از چربوی دنبه و پیه کنندنه روغن . نوعی نان شیرین شبیه به قطاب اندازه ٔ محتوی یک مشت گره کرده . شکربوره . مچی . (یاد
اردکفرهنگ فارسی عمیدپرندهای اهلی و شناگر با پاهای پردهدار و پرهای رنگین که قادر به پرواز نیست؛ مرغابی.
مونوترملغتنامه دهخدامونوترم . [م ُ نُت ْ رِ ] (فرانسوی ، اِ) از: مونو، تک (از مونوس یونانی ) + ترم ، مخرج ، ماتحت (از ترمای یونانی ). به جانوران پستانداری اطلاق می شود که مانند خزندگان یا پرندگان دارای سوراخ مخرجی و تناسلی واحد می باشند ولی بچه زا هستند، از آن جمله اند اکیدنه و اورنی تورنک (که م
اردکلغتنامه دهخدااردک . [ اَ دَ ] (اِخ ) (تلفظ ترکی ارتاکی ) قصبه ٔ سنجاق قره سی از ولایت خداوندگار است در یک فرسنگی غربی خرابه های شهر قدیمی کیزیگ . مردم آنجا بعضی مسلمان باشند و پاره ای مذهب مسیحی دارند و آن دارای 11 جامع و مسجد و <span class="hl" dir="ltr"
اردکلغتنامه دهخدااردک . [ اُ دَ ] (اِ) نوعی از طیور آبی دارای پنجه هائی که توسط غشائی به یکدیگر متصل اند و با نوکی که در جوانب دارای صفائح عرضی است و آن از طیور اهلی است و گوشت آن حلال است . اقسام آن در مازندران و گیلان و اطراف دریاچه های سیستان فراوان است . مرغابی . (غیاث اللغات ). نوعی از م
اردکفرهنگ فارسی عمیدپرندهای اهلی و شناگر با پاهای پردهدار و پرهای رنگین که قادر به پرواز نیست؛ مرغابی.
کاردکلغتنامه دهخداکاردک . [ دِ ] (اِخ ) هیپولیت ریوای مشهور به آلن نویسنده ٔ فرانسوی متولد در لیون (1804 - 1869 م .). مؤلف «کتاب ارواح » و «کتاب مدیوم ها» .
اردکلغتنامه دهخدااردک . [ اَ دَ ] (اِخ ) (تلفظ ترکی ارتاکی ) قصبه ٔ سنجاق قره سی از ولایت خداوندگار است در یک فرسنگی غربی خرابه های شهر قدیمی کیزیگ . مردم آنجا بعضی مسلمان باشند و پاره ای مذهب مسیحی دارند و آن دارای 11 جامع و مسجد و <span class="hl" dir="ltr"
اردکلغتنامه دهخدااردک . [ اُ دَ ] (اِ) نوعی از طیور آبی دارای پنجه هائی که توسط غشائی به یکدیگر متصل اند و با نوکی که در جوانب دارای صفائح عرضی است و آن از طیور اهلی است و گوشت آن حلال است . اقسام آن در مازندران و گیلان و اطراف دریاچه های سیستان فراوان است . مرغابی . (غیاث اللغات ). نوعی از م
کاردکفرهنگ فارسی عمید۱. کارد کوچک.۲. آلت فلزی دمپهن و دستهدار که در نقاشی برای آستر کشیدن، آمیختن، و ساختن رنگها به کار میرود.
اردکفرهنگ فارسی عمیدپرندهای اهلی و شناگر با پاهای پردهدار و پرهای رنگین که قادر به پرواز نیست؛ مرغابی.