ارزهلغتنامه دهخداارزه . [ اَ زَ ] (اِخ ) نام کشور اول است . (آنندراج ). نخستین کشور از کشورهای هفتگانه . (بندهش ، در پنجم بند 8 و در یازدهم بند 3).
ارزهلغتنامه دهخداارزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) کاهگل . (جهانگیری ) (برهان ). اندود. گلابه . اندایه . خازه . آژند. سیاع . (منتهی الأرب ). || کِلس . (دهار). گچ . دوغاب .سیم گل . || نام درختی است . (مؤید الفضلاء از شرفنامه ) (برهان ). درختی است که از او چوب عصا گ
ارزهفرهنگ فارسی عمیدچیزی که با آن دیوار و سقف را اندود میکنند، مانندِ کاهگل و گچ: ◻︎ پنبه به گوش اندر آ کند ز تو ممدوح / پنبه چه گویم که ارزه ریزد و از ریز (سوزنی: ۵۵ حاشیه).
حرجةلغتنامه دهخداحرجة. [ ح َ رَ ج َ ] (اِخ ) از دیههای یمامة است . حفصی گفت دیهی است از هجرة. اندکی آب است ازآن ِ بنی قیس . (معجم البلدان ).
حرجةلغتنامه دهخداحرجة. [ ح َ رَ ج َ ] (اِخ ) کوره ای است در مشرق قوص در صعید علیا. پربرکت است . شمس الدوله تورانشاه برادر ملک صالح ناصر صلاح الدین یوسف بن ایوب ، درباره ٔ آن میگفت : در دنیا جائی را نمی شناسم که درازای آن یک میدان اسپ باشد و سی هزار دینار حاصل بدهد غیر از حرجة. (معجم البلدان )
حریجهلغتنامه دهخداحریجه . [ ح َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز، در 25هزارگزی باختری اهواز کنار رود کرخه کور، 5هزارگزی شمال راه اهواز به هویزه . دشت و گرمسیر است و 60<
ارزه گرلغتنامه دهخداارزه گر. [ اَ زَ / زِ گ َ ] (ص مرکب ) اندایش گر. گچ مالنده . (برهان ). کسی که کاهگل و گچ در جایی مالد. (برهان ) (جهانگیری ) (مؤید الفضلاء).کلاّس . (دهار). || نازک کار، مقابل سِفت کار. || اندیشه گر و متفکر. (شعوری از فرهنگ محمودی ). || کج اند
ارزه گرلغتنامه دهخداارزه گر. [ اَ زَ / زِ گ َ ] (ص مرکب ) اندایش گر. گچ مالنده . (برهان ). کسی که کاهگل و گچ در جایی مالد. (برهان ) (جهانگیری ) (مؤید الفضلاء).کلاّس . (دهار). || نازک کار، مقابل سِفت کار. || اندیشه گر و متفکر. (شعوری از فرهنگ محمودی ). || کج اند
مبارزهلغتنامه دهخدامبارزه . [ م ُ رَ زَ / رِ زِ ] (از ع ،اِمص ) از مُبارَزَة عربی . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
کرارزهلغتنامه دهخداکرارزه . [ ک َ رِ زَ ] (ع اِ) ج ِ کُرَّز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به کرز شود.
تبارزهلغتنامه دهخداتبارزه .[ ت َ رِ زَ / زِ ] (اِ) مردمان شهر تبریز. (ناظم الاطباء). جمعِ برساخته ٔ تبریزی : ... جدش [ میرزا معصوم ] از کدخدایان معتبر تجار بود چنانچه در میان تجار تبارزه به کدخدایی و پاکیزه وصفی او کم کسی بود. (تذکره ٔ ن