ارسلانلغتنامه دهخداارسلان . [ اَ س َ ](اِخ ) ابن مسعودبن ابراهیم بن مسعودبن محمودبن سبکتکین غزنوی ملقب بسلطان الدوله و ابوالملوک . بعد از فوت مسعودبن ابراهیم (508 هَ . ق .) ولدش کمال الدوله شیرزاد قدم بر مسند سروری نهاد و چون یک سال از سلطنتش بگذشت ، در سنه ٔ ت
ارسلانلغتنامه دهخداارسلان . [ اَ س َ ] (اِخ ) آخُرسالار از امرای فایق . نوح بن منصور به والی جوزجان ابوالحرث فریغونی مثال فرستاد تا بدفع او [ فایق ] قیام کند. ابوالحرث بوش بسیار فراهم آورد و بجنگ او رفت و فایق ارسلان نامی که به آخُرسالار معروف بود، با پانصد سوار گزیده از ترک و عرب پیش او بازفرس
ارسلانلغتنامه دهخداارسلان . [ اَ س َ ] (اِخ ) (شیخ ...) از امرای تیمور در جنگ با سلطان احمدبن شیخ اویس ایلخانی و با هندوان . (حبط ج 2 ص 147، 154).
شکیب ارسلانلغتنامه دهخداشکیب ارسلان . [ ش َ اَ س َ ] (اِخ ) از مشاهیر نویسندگان و شاعران و ادبا و میهن خواهان و بزرگان و سیاستمداران قرن چهاردهم هجری و از طایفه ٔ «دروز» لبنانیان که از فرق غلاة شیعه است بود. وی در علوم ادبی و تاریخی و انساب عرب وزبان فرانسه تبحر کامل داشت و مدتی در آلمان می زیست و د
محمد ارسلانلغتنامه دهخدامحمد ارسلان . [ م ُ ح َم ْ م َ اَ س َ] (اِخ ) (...تتارخان ) سیزدهمین از حکام بنگاله (از 659 هَ . ق . ؟.). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 275).
کرپ ارسلانلغتنامه دهخداکرپ ارسلان .[ ک ُ اَ س َ ] (اِخ ) (از: کرپ (کرپه )، کوچک و کوتاه + ارسلان ، شیر). (از شهریاران گمنام ص 241). علاءالدین کرپه ارسلان یا کرپاارسلان پسر ارسلان آبه از پادشاهان سلجوقی آذربایجان است . وی در سال 584
قاسم ارسلانلغتنامه دهخداقاسم ارسلان . [ س ِ اَ س َ ] (اِخ ) وی از شعرای ایران و از مردم مشهد است . در دوره ٔ اکبر شاه هندی به هندوستان مسافرت کرد و در 995 هَ . ق . درگذشت . دیوانی داشته است ولی از اشعار او به دست نیامد. (قاموس الاعلام ترکی ).
قره ارسلانلغتنامه دهخداقره ارسلان . [ ق َ رَ اَ س َ ] (اِخ ) عمادالدین . مؤسس سلسله ٔ آل قادر و از خاندان سلاجقه که از 433 تا 583 هَ . ق . در کرمان حکومت مستقل داشته اند. رجوع به قراارسلان (عمادالدوله ...) شود.
ارسلانشاهلغتنامه دهخداارسلانشاه . [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن مسعود عزالدین بن قطب الدین مودودبن عمادالدین زنگی بن آق سنقر صاحب الموصل . المعروف باتابک الملقب بالملک العادل نورالدین و مکنی به ابوالحرث معروف به ارسلانشاه اول ، ششمین ازاتابکان موصل . او پس از وفات پدر خویش مسعود در تاریخ <span class="hl"
ارسلانشاهلغتنامه دهخداارسلانشاه . [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن مسعود غزنوی . رجوع به ارسلان بن مسعود... شود.
ارسلانشاهلغتنامه دهخداارسلانشاه . [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن ناصرالدین ملکشاه بن تکش خوارزمشاهی که پس از شکست تکش خان از حاکم سقناق جانشین پدر شد. (حبط ج 1 ص 424) (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص <span cla
ارسلانشاهلغتنامه دهخداارسلانشاه . [ اَ س َ ] (اِخ ) اول . رجوع به ارسلانشاه بن مسعود عزالدین و نورالدین ارسلانشاه اول شود.
ارسلانشاهلغتنامه دهخداارسلانشاه . [ اَ س َ ] (اِخ ) ثانی . ابن طغرل شاه بن محمد اول ابن ارسلانشاه اول ابن کرمانشاه بن قاورد. یازدهمین از سلاجقه ٔ کرمان . وی در 563 هَ . ق . بحکومت رسید. (طبقات سلاطین اسلام ص 136 و شجره ٔ نسب مقابل
ابوشجاعلغتنامه دهخداابوشجاع . [ اَ ش ُ ] (اِخ ) ارسلان خان ثانی ملقب به شرف الدوله . رجوع به ارسلان ... شود.
جاذبلغتنامه دهخداجاذب . [ ذِ ] (اِخ ) لقب حاجب سلطان محمود غزنوی و نام وی ارسلان است . رجوع به ارسلان جاذب شود.
شرف الدینلغتنامه دهخداشرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) ابوشجاع ارسلان خان ثانی . رجوع به ارسلان ... شود.
ابوشجاعلغتنامه دهخداابوشجاع . [ اَ ش ُ ] (اِخ ) عضدالدین الب ارسلان دومین از سلاجقه ٔ بزرگ . رجوع به الب ارسلان شود.
ابوالمظفرلغتنامه دهخداابوالمظفر. [ اَ بُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) ارسلان بن طغرل . رجوع به ارسلان بن طغرل ... شود.
ارسلان خاتونلغتنامه دهخداارسلان خاتون . [ اَ س َ ] (اِخ ) خاتون ترکستان که امیرمحمود را غلامی نادر و کنیزکی دوشیزه ٔ نادره بهرسال فرستادی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 253). و این نام در تاریخ بیهقی چ فیاض ص 252 خاتون ارسلان آمده است .
ارسلان ارغونلغتنامه دهخداارسلان ارغون . [ اَ س َ اَ ] (اِخ ) (ملک ...) ابن الب ارسلان عم ّ برکیارق سلجوقی . (راحةالصدور چ لیدن ص 143) (تاریخ سلاجقه ٔ عماد کاتب چ قاهره ص 45). وی درزمان پدر بحکومت خوارزم منصوب بود. (حبط ج <span class=
ارسلان بالولغتنامه دهخداارسلان بالو. [ اَ س َ ](اِخ ) (در حاشیه ٔ نسخه ٔ چاپی : یالو ) حاجب منتصر ابوابراهیم اسماعیل بن نوح . وی چون منتصر خروج کرد، به بخارا تاختن کرد و جعفر تکین را با هفده کس دیگر از معارف امرای ایلک خان اسیر گرفت و به جرجانیه فرستاد و دیگران جان بیرون بردند وپیش ایلک خان رفتند و
شکیب ارسلانلغتنامه دهخداشکیب ارسلان . [ ش َ اَ س َ ] (اِخ ) از مشاهیر نویسندگان و شاعران و ادبا و میهن خواهان و بزرگان و سیاستمداران قرن چهاردهم هجری و از طایفه ٔ «دروز» لبنانیان که از فرق غلاة شیعه است بود. وی در علوم ادبی و تاریخی و انساب عرب وزبان فرانسه تبحر کامل داشت و مدتی در آلمان می زیست و د
محمد ارسلانلغتنامه دهخدامحمد ارسلان . [ م ُ ح َم ْ م َ اَ س َ] (اِخ ) (...تتارخان ) سیزدهمین از حکام بنگاله (از 659 هَ . ق . ؟.). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 275).
کرپ ارسلانلغتنامه دهخداکرپ ارسلان .[ ک ُ اَ س َ ] (اِخ ) (از: کرپ (کرپه )، کوچک و کوتاه + ارسلان ، شیر). (از شهریاران گمنام ص 241). علاءالدین کرپه ارسلان یا کرپاارسلان پسر ارسلان آبه از پادشاهان سلجوقی آذربایجان است . وی در سال 584
قاسم ارسلانلغتنامه دهخداقاسم ارسلان . [ س ِ اَ س َ ] (اِخ ) وی از شعرای ایران و از مردم مشهد است . در دوره ٔ اکبر شاه هندی به هندوستان مسافرت کرد و در 995 هَ . ق . درگذشت . دیوانی داشته است ولی از اشعار او به دست نیامد. (قاموس الاعلام ترکی ).
قراارسلانلغتنامه دهخداقراارسلان . [ ق َ اَ س َ ] (اِخ ) ابن داود ملقب به فخرالدین ومکنی به ابوالحارث از خاندان بنی ارتق است و چهارمین پادشاه حصن کیفا است (502 - 539 هَ . ق .). (تاریخ گزیده چ لندن ص 446</