آرایۀ شلومبرگرSchlumberger array, Schlumberger electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن زوجالکترودهای داخلی برای اندازهگیری ولتاژ، در مقایسه با زوجالکترودهای خارجی جریان، خیلی به هم نزدیکاند
آرایۀ وِنِرWenner array, Wenner electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای با الکترودهای همفاصله و متقارن که میتواند در امتداد خط اندازهگیری گسترش یابد
آرایۀ قطبی ـ قطبیpole-pole array, two-arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن دو الکترود جریان و پتانسیل پشت سر هم و در فاصلهای دور از هم بر روی خط برداشت (survey line) قرار میگیرند
آرایۀ دوقطبی ـ دوقطبیdipole-dipole array, double dipole arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای الکترودی که در آن یک دوقطبی جریان را به زمین میفرستد و دوقطبی مجاور اختلاف پتانسیل را اندازهگیری میکند
آرایۀ قطبی ـ دوقطبیpole-dipole array, three-point method, three-arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن جفتالکترودهای پتانسیل پیدرپی دورتر از یکی از الکترودهای جریان بر روی خط برداشت (survey line) قرار میگیرند
ارعاءلغتنامه دهخداارعاء. [ اِ ] (ع مص ) رویانیدن گیاه . (تاج المصادر بیهقی ). چرانیدن ستور را: ارعی اﷲ الماشیة؛ یعنی برویاند خدای علف را تا بچرد آنرا ستور. (منتهی الأرب ). || ارعاء مکان ؛ چراگاه کردن جایی را. || گوش بکسی داشتن . (منتهی الأرب ). گوش فاداشتن .(زوزنی ). گوش فراداشتن . (تاج المص
ارعابلغتنامه دهخداارعاب . [ اِ ] (ع مص ) ترساندن . ترسانیدن . اِرهاب . اِفزاع . تخویف :اَرْعَبَه ُ؛ خَوَّفَه و اَفْزَعَه . (معجم الوسیط).
ارعادلغتنامه دهخداارعاد. [ اِ ] (ع مص ) ترسانیدن . (منتهی الأرب ). تهدید کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || وعده ٔ بد کردن . (منتهی الأرب ). || لرزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || رسیدن کسی را رعد و برق .(منتهی الأرب ). || غریدن . بارعد شدن آسمان . (تاج المصادر بیهقی ). || لر
ارعاسلغتنامه دهخداارعاس . [ اِ ] (ع مص ) لرزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). لرزاندن . (منتهی الأرب ). ارعاش .
ارعاءلغتنامه دهخداارعاء. [ اِ ] (ع مص ) رویانیدن گیاه . (تاج المصادر بیهقی ). چرانیدن ستور را: ارعی اﷲ الماشیة؛ یعنی برویاند خدای علف را تا بچرد آنرا ستور. (منتهی الأرب ). || ارعاء مکان ؛ چراگاه کردن جایی را. || گوش بکسی داشتن . (منتهی الأرب ). گوش فاداشتن .(زوزنی ). گوش فراداشتن . (تاج المص
ارعابلغتنامه دهخداارعاب . [ اِ ] (ع مص ) ترساندن . ترسانیدن . اِرهاب . اِفزاع . تخویف :اَرْعَبَه ُ؛ خَوَّفَه و اَفْزَعَه . (معجم الوسیط).
ارعادلغتنامه دهخداارعاد. [ اِ ] (ع مص ) ترسانیدن . (منتهی الأرب ). تهدید کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || وعده ٔ بد کردن . (منتهی الأرب ). || لرزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || رسیدن کسی را رعد و برق .(منتهی الأرب ). || غریدن . بارعد شدن آسمان . (تاج المصادر بیهقی ). || لر
ارعاسلغتنامه دهخداارعاس . [ اِ ] (ع مص ) لرزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). لرزاندن . (منتهی الأرب ). ارعاش .