ارمغانلغتنامه دهخداارمغان . [ اَ م َ / م ُ ] (اِ) تحفه ای باشد که چون از جائی آیند بجهت دوستان بیاورند. (جهانگیری ). سوغاتی را گویند که چون از جائی بیایند بجهت دوستان بطریق ره آورد بیاورند. (برهان ). تحفه ای که مسافر برای کسان وآشنایان آرد و آن را امروز سوغات گ
ارمغانفرهنگ فارسی عمیدهدیه؛ تحفه؛ سوغات؛ رهاورد: ◻︎ آن را که تو از سفر بیایی / حاجت نبُوَد به ارمغانی (سعدی۲: ۵۹۳).
ارمغانیلغتنامه دهخداارمغانی . [ اَ م َ ] (اِ) ارمغان . (مؤید الفضلاء). (برهان ). یرمغان . راه آورد. (اوبهی ) : چو فکرت بمعراج معنی خرامدهمه حور عین آورد ارمغانی . کمال اسماعیل .چه ارمغانی از این به که دوستار آیدتو خود بیا که دگر
ارمغانیلغتنامه دهخداارمغانی . [ اَ م َ ] (اِ) ارمغان . (مؤید الفضلاء). (برهان ). یرمغان . راه آورد. (اوبهی ) : چو فکرت بمعراج معنی خرامدهمه حور عین آورد ارمغانی . کمال اسماعیل .چه ارمغانی از این به که دوستار آیدتو خود بیا که دگر
ارمغانیلغتنامه دهخداارمغانی . [ اَ م َ ] (اِ) ارمغان . (مؤید الفضلاء). (برهان ). یرمغان . راه آورد. (اوبهی ) : چو فکرت بمعراج معنی خرامدهمه حور عین آورد ارمغانی . کمال اسماعیل .چه ارمغانی از این به که دوستار آیدتو خود بیا که دگر