ارمونلغتنامه دهخداارمون . [ اَ ] (اِ) زری باشد که پیش از کار کردن بمزدور دهند و آنرا بعربی عربون و اربون خوانند. (جهانگیری ) (برهان ). مزدی را گویند که پیش از کار کردن بگیرند یا بدهند. سیمی که پیش از کار از بابت مزد به مزدور دهند. ربون . پیش مزد. بیعانه که بعربی اربون گویند و ظاهراً اربون را ب
ارمونفرهنگ فارسی عمیدپولی که پیش از کار کردن به مزدور میدهند؛ بیعانه؛ پیشبها: ◻︎ منم درد تو را با جان خریدار / که ارمون دادهام جان را به بازار (لطیفی: مجمعالفرس: ارمون).
حرمونلغتنامه دهخداحرمون . [ ] (اِخ ) به معنی قله ٔ بلند و یا بمعنی ممتنعالوصول یا مقدس میباشد و صیدونیان آنرا سریون درخشنده و اموریان سیز یا شیز میگفتند. (غزلهای سلیمان 4:8). اما عبرانیان آنرا کوه سیؤن مینامیدند. (سفر تثنیه <
حرمونلغتنامه دهخداحرمون . [ ح َ ] (اِخ ) هارمون . یکی از دهات لاریجان است . رجوع به سفرنامه ٔ استراباد و مازندران رابینو ص 115 و ترجمه ٔ آن ص 154 شود.
هرموژنلغتنامه دهخداهرموژن . [ هَِ م ُژِ ] (اِخ ) نام یکی از سفرایی است که آتنی ها، به هنگام جنگ اردشیر دوم هخامنشی با یونان ، به نزد تیری باذ والی ارمنستان و لیدیه فرستادند. رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 1115 شود.
ارمونتنلغتنامه دهخداارمونتن . [ اَ ن َ ت َ ] (هزوارش ، مص ) بلغت زند و پازند، خوابیدن . آرام گرفتن . (برهان ). آرمیدن . آسودن .
ارمونیلغتنامه دهخداارمونی . [ ] (اِ) شقیق . شقر. شقایق . شقایق النعمان . کاسه بشکنک . لاله ٔ نعمان . لاله ٔ دلسوخته . لاله ٔ داغدار.
ارمونیالغتنامه دهخداارمونیا. [ ] (اِ) بیونانی اقاقیاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و در فهرست مخزن الادویه ((اریونیان )) آمده است .
پیش مزدلغتنامه دهخداپیش مزد. [ م ُ ] (اِ مرکب ) مساعده . ربون . (اسدی ) . ارمون . دستاران . پیش دست . پیشادست . بیعانه (آنندراج ).
ارمونتنلغتنامه دهخداارمونتن . [ اَ ن َ ت َ ] (هزوارش ، مص ) بلغت زند و پازند، خوابیدن . آرام گرفتن . (برهان ). آرمیدن . آسودن .
ارمونیلغتنامه دهخداارمونی . [ ] (اِ) شقیق . شقر. شقایق . شقایق النعمان . کاسه بشکنک . لاله ٔ نعمان . لاله ٔ دلسوخته . لاله ٔ داغدار.
ارمونیالغتنامه دهخداارمونیا. [ ] (اِ) بیونانی اقاقیاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و در فهرست مخزن الادویه ((اریونیان )) آمده است .
شارلوت کورده دارمونلغتنامه دهخداشارلوت کورده دارمون . [ ل ُ ک ُ دِ م ُ ] (اِخ ) نام دختری از اعقاب کورنی ، تراژدی نویس معروف فرانسوی . وی بسال 1768م . درشامپو (از ایالت اُرن ) تولد یافت . پدرش از نجبای ده نشین بود. وی در کودکی مادر خویش را از دست داد. همواره وقت خود را بخوا
مارمونلغتنامه دهخدامارمون . [ م ُ ] (اِخ ) دوک راگوز ومارشال فرانسوی (1774-1852 م .) او حاکم ولایت «ایلیرین » بود و در پرتقال و لایپزیک جنگ کرد و در حوادث سال 1814 در شمار افراد ممتاز محسوب گرد
گارمونفرهنگ فارسی عمیدنوعی ساز پردهدار شبیه جعبه که هنگام نواختن روی دست میگیرند و پرههای آن را با انگشت فشار میدهند؛ آکوردئون.
گارمونفرهنگ فارسی معین(مُ) [ روس . ] (اِ.) = گارمن . گارمان . قارمون . قارمان : آلت موسیقی پرده دار شبیه جعبه که به هنگام نواختن آن را در دست گیرند و پرده های آن را با انگشت فشار دهند.