ارمیدهلغتنامه دهخداارمیده . [ اَ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) مخفف آرمیده .آسوده . مستریح . ساکن . بیحرکت . قرارگرفته . ساکن شده . (برهان ). ارمنده . (جهانگیری ). رجوع به آرمیده شود.
آرمدهلغتنامه دهخداآرمده . [ رَ دَ /دِ ] (ن مف / نف ) آرمیده . ساکن . بی حرکت : گران ساخت سنگ و سبک باد پاک روان کرد گردون و آرمده خاک . اسدی . || مجازاً، کاهل <span
آرمیدهلغتنامه دهخداآرمیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) آسوده . مستریح . ساکن . بی حرکت . ساکت . خفته . خوابیده . آرام . آرام گرفته . مقابل جنبان و جنبنده : از ما رها شدی دگری را رهی شدی از ما رم
آرمیدهلغتنامه دهخداآرمیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) آسوده . مستریح . ساکن . بی حرکت . ساکت . خفته . خوابیده . آرام . آرام گرفته . مقابل جنبان و جنبنده : از ما رها شدی دگری را رهی شدی از ما رم
نارمیدهلغتنامه دهخدانارمیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نیارامیده . نیارمیده . استراحت نکرده . نیاسوده مقابل آرمیده . رجوع به آرامیده شود. || نرمیده . رم نکرده . مقابل رمیده . رجوع به رمیده شود.