ازاحةلغتنامه دهخداازاحة. [ اِ ح َ ] (ع مص ) اِزاحَت . دور گردانیدن . (زوزنی ). دور گردانیدن از جای . (منتهی الارب ). دور کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اِزاخَة: ازاح الشی ٔ؛ ازاغه من موضعه و نحاه . (تاج العروس ). || زایل کردن . از میان برداشتن . (اقرب الموارد) : امیر ابوا
اجاحةلغتنامه دهخدااجاحة. [ اِ ح َ ] (ع مص ) هلاک کردن . || از بیخ برکندن . (منتهی الارب ). استیصال .
حجاةلغتنامه دهخداحجاة. [ ح َ ] (ع اِ) یک حجا. یک حباب .یکی کوپله . یکی از سوارگان آب . حَجا. || خوانندگی و ترنم که به آهستگی کنند. (منتهی الارب ).
حجگوئیهلغتنامه دهخداحجگوئیه . [ ح َ ] (اِخ )ده کوچکی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان واقع در 37 هزارگزی خاور رفسنجان و 15 هزارگزی شمال شوسه ٔ رفسنجان به کرمان . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).