حزانلغتنامه دهخداحزان . [ ح َ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب است . از اعلام است . (منتهی الارب ).
ازانلغتنامه دهخداازان . [ ] (اِخ ) [ شاپور ذوالاکتاف ] شهر کرخه کرد و از آنجا بزیر زمین اندر راه کرد که سوار بگندیشاپور رفتی ، و بسیار قلعه ها کرد و از جمله قلعه ٔ ازان و آنرا مؤبدان گفته اند و بر آنجا سرایها ساخته اند سخت بزرگ و خزینه و فرزندان برین قلعه بودند بوقت غلبه ٔ رومیان و هنوز اثر
دامازانلغتنامه دهخدادامازان . (اِخ ) نام کرسی بخش «لت اِگارن » از آرندیسمان نراس بفرانسه . دارای 1315 تن سکنه .
درازانلغتنامه دهخدادرازان . [دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالا خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل ، واقع در 13هزارگزی جنوب آمل و یکهزارگزی غرب راه شوسه ٔ آمل به لاریجان با 340 تن سکنه . آب آن از تجرود هراز تأمین میشود و محصول آن برنج و
دست اندازانلغتنامه دهخدادست اندازان . [ دَ اَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال دست انداختن . در حال تکان دادن دست : تذأذؤ، تذریع، خزف ، ذأذاء، ذأذاءة، مُطَیطاء، مُطَیطی ̍؛ دست اندازان رفتن . (از منتهی الارب ). || خرامان و به ناز روان و نازکنان و رقص کنان . (لطایف ) : گرچه
دست یازانلغتنامه دهخدادست یازان . [ دَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) صفت بیان حالت از دست یازیدن . رجوع به دست یازیدن شود.
غازانلغتنامه دهخداغازان . (اِخ ) فرزند ارغون بن اباقابن هولاکوبن تولوی بن چنگیز، هفتمین ایلخانان مغولی (از هلاکو ببعد) ایران است که از سال 694 تا سال 703 هَ . ق . فرمانروای کشور ایران بوده است . غازان خان در زمان ایلخانی ارغون