هزبرلغتنامه دهخداهزبر. [ هَِ زَ ] (ع اِ) شیر. (اقرب الموارد) : تیر تو از کلات فرودآورد هزبرتیغ تو از فرات برآرد نهنگ را. دقیقی .چنین گفت سیمرغ کاین نم چراست به چشم هزبر اندرون غم چراست . فردوسی .که
ازبرفرهنگ فارسی عمیداز حفظ؛ از حافظه.⟨ ازبر داشتن: (مصدر متعدی) چیزی را به یاد داشتن؛ مطلبی را در حافظه داشتن.⟨ ازبر کردن: (مصدر متعدی) حفظ کردن و به خاطر سپردن.
ازبرفرهنگ فارسی عمیداز حفظ؛ از حافظه.⟨ ازبر داشتن: (مصدر متعدی) چیزی را به یاد داشتن؛ مطلبی را در حافظه داشتن.⟨ ازبر کردن: (مصدر متعدی) حفظ کردن و به خاطر سپردن.
حفظفرهنگ فارسی عمید۱. نگهبانی کردن؛ نگهداری کردن.۲. جلوگیری از نابود شدن چیزی.۳. یاد گرفتن و ازبر کردن شعر یا مطلبی.
تلقففرهنگ فارسی عمید۱. چیزی را بهسرعت ربودن.۲. لقمه را بهسرعت فروبردن.۳. چیزی را بهسرعت فراگرفتن و ازبر کردن.
ز برلغتنامه دهخداز بر. [ زِ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ) مرکب از «ز» مخفف از و «بر» بمعنی بالا: از بالا و از فوق . (فرهنگ نظام ) . || زِ بر از حفظ (مخفف از بر). (فرهنگ نظام ). بمعنی ازبر باشد که حفظ کردن وبیاد گرفتن و بخاطر نگه داشتن است و به این معنی بالفظ کردن و گرفتن مستعمل . (آنندراج ). ازبر
ازبرفرهنگ فارسی عمیداز حفظ؛ از حافظه.⟨ ازبر داشتن: (مصدر متعدی) چیزی را به یاد داشتن؛ مطلبی را در حافظه داشتن.⟨ ازبر کردن: (مصدر متعدی) حفظ کردن و به خاطر سپردن.
ازبرفرهنگ فارسی عمیداز حفظ؛ از حافظه.⟨ ازبر داشتن: (مصدر متعدی) چیزی را به یاد داشتن؛ مطلبی را در حافظه داشتن.⟨ ازبر کردن: (مصدر متعدی) حفظ کردن و به خاطر سپردن.
گازبرلغتنامه دهخداگازبر. [ ب ُ ](اِخ ) دهی است از مرکز دهستان نمداد بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 143 هزارگزی شمال خاوری کهنوج سرراه مالرو کهنوج . ریگانی . کوهستانی ، گرمسیر، دارای 300 تن سکنه . آب آن از قنات ، محصول آنجا