بی نظمی، زحمت، ناراحتی، اسباب زحمت
سنگين کردن , اسباب زحمت شدن , دست و پاي(کسي را) گرفتن , باز داشتن
محکوم کردن، باز داشتن، اسباب زحمت شدن، دست و پای کسی را گرفتن
مقابله می کند، باز داشتن، اسباب زحمت شدن، دست و پای کسی را گرفتن
غرامت، مانع، قید، بار، اسباب زحمت، گرفتاری، گرو، سربار