اسبلهفرهنگ فارسی عمیدنوعی ماهی خوراکی بزرگ بیفلس با شاخکهایی شبیه سبیل در اطراف دهان که معمولاً در دریای خزر یافت میشود.
اسبلهفرهنگ فارسی معین(اِ بُ لِ یا لَ) (اِ.) جزو ماهیان فلس دار حلال گوشت بحر خزر است . ماهی ای است بزرگ و سر برهنه که دهانی فراخ دارد و ریشو می باشد و دو ردیف دندان در دهان دارد؛ اسبیله ، اسبیلی .
حسبلةلغتنامه دهخداحسبلة. [ ح َ ب َ ل َ ] (ع مص جعلی ) حکایت قول حسبی اﷲ. حسبی اﷲ یا حسبی اﷲ و نعم الوکیل گفتن . مانند بسمله و حمدله و حوقله .
حشبلةلغتنامه دهخداحشبلة. [ ح َ ب َ ل َ ] (ع اِ) عیال . مانند حشیلة و یا یکی از این دو مصحف دیگری است . (منتهی الارب ).
اشبیلیةلغتنامه دهخدااشبیلیة. [ اِ ی َ ] (اِخ ) سویلا . سویل . شهری بزرگ در اسپانیا. یاقوت گوید امروز در اندلس بزرگتر از آن شهری نیست و حِمْص نیز نامیده میشود و پایتخت حکومت اندلس آنجاست و بنی عباد آنجا مقر داشتند و بعلت اقامت ایشان در شهر مذکور، قرطبة خراب شد و عمل آن متصل بعمل لبلة است که در مغ
عسبلةلغتنامه دهخداعسبلة. [ ع َب َ ل َ ] (ع مص ) همدیگر آمدوشد مردمان و تردد ایشان .(از منتهی الارب ). آمدوشد کردن مردمان و مراوده کردن آنها با هم . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
اسبلهایانSchilbeidaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ گربهماهیسانان که دارای زائدههای حسگر سبیلشکل هستند و عموماً در آبهای شیرین زندگی میکنند
ماهیلغتنامه دهخداماهی . (اِ) ترجمه ٔ سمک و حوت . (آنندراج ).حیوانی که در آب زیست دارد و دارای ستون فقری می باشد و به تازی حوت نامند. (ناظم الاطباء). در اوستا، «مسیه » (ماهی ). پهلوی ، «ماهیک » . هندی باستان ، «مستیه » (ماهی ). کردی ، «ماسی » . بلوچی ، «ماهی » ، «ماهیگ » ،«ماهیغ» . افغانی ، «م
اسبلهایانSchilbeidaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ گربهماهیسانان که دارای زائدههای حسگر سبیلشکل هستند و عموماً در آبهای شیرین زندگی میکنند