استبداعلغتنامه دهخدااستبداع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بدیع شمردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (زوزنی ). بدیع داشتن . بدیع دیدن . نو شمردن .
استبضاعلغتنامه دهخدااستبضاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بضاعت ساختن . (منتهی الارب ). سرمایه کردن مالی را. || آخریان فادادن . (تاج المصادر بیهقی ). || نوعی از نکاح جاهلیت و ذلک ان تطلب المراءةمباشرة الرّجل لتنال منه الولد. (از منتهی الارب ).
مستبدعلغتنامه دهخدامستبدع . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استبداع . بدیعشمرنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استبداع شود : از نخب ادب و غرر درر... و حکم مستبدع هر یک حظی وافی و نصیبی کافی و وافر حاصل کرده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span class="hl" dir="ltr
حجرالبلورلغتنامه دهخداحجرالبلور. [ ح َ ج َ رُل ْ ب َل ْ لو ] (ع اِ مرکب ) بلور . بیرونی در کتاب الجماهیر گوید: حجرالبلور هو المها منصوب المیم و مکسورها. قالوا اصله من الماء لصفائه و مشابهة زلاله و اصل الماء موه لقولهم فی جمع الجمع الذی هو میاه أمواه و منه موهت الشی ٔ اذا جعلت له ماء ورونقا لیس له
ابوریحانلغتنامه دهخداابوریحان . [ اَ رَ ] (اِخ ) بیرونی . محمدبن احمد خوارزمی بیرونی . از اجله ٔ مهندسین و بزرگان علوم ریاضی . او یکی از نوادر دُهاةِ اعصار و نمونه ٔ کامل ذکاء و فطنت و شدت عمل ایرانی است . مولد او در بیرون خوارزم بوده و چنانکه یاقوت در معجم الادبا آرد بیرون کلمه ٔ فارسی است به مع