استبرقلغتنامه دهخدااستبرق . [ اِ ت َ رَ ] (اِ) استبرک . از درختان کائوچوئی ایران است ودر نقاط گرمسیر و سواحل جنوبی و از خوزستان تا مکران و بلوچستان همه جا از ارتفاع 950 (در منصورآباد لار) تا 1100 (در اطراف بم ) دیده شده است . (
استبرقلغتنامه دهخدااستبرق . [ اِ ت َ رَ ] (معرب ، اِ) معرب استبرک . (منتهی الارب ). دیبا. (مهذب الاسماء). دیبای ستبر. (ربنجنی ). دیبای سطبر یا دیبا که بزر ساخته باشند یا جامه ٔ حریر سطبر مانند دیبا یا برنداق سرخ مشابه زههای کمان . (منتهی الارب ). دیبای سفت و گنده است مثل اطلس . (غیاث اللغات ).
استبرقفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) گیاهی شیرهدار با برگهای پَهن و گلهای صورتی و سفید خوشهای و معطر.۲. [قدیمی] پارچهای که با ابریشم و زر بافته میشد؛ دیبا: ◻︎ صحرا گویی که خورنق شده است / بستان همرنگ ستبرق شده است (منوچهری: ۱۶۲).
استبرقCalotropisواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از استبرقیان شیرابهدار که در مناطق گرمسیری و نیمهگرمسیری میرویند؛ گلهای آنها معطر است و در برخی از کشورهای جنوب شرقی آسیا از آنها دستهگل درست میکنند
استبرقفرهنگ فارسی معین(اِ تَ رَ) (اِ.) معرب استبرک . 1 - دیبا، دیبای ستبر، پارچه ای که با زر و ابریشم بافته شود. 2 - نام دو گونه درختچه که در نقاط گرمسیری می رویند. از گیاهان کائوچویی ایران هستند.
استبرقیانAsclepiadaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از گلسپاسیسانان، به شکل درختچه و بالارونده، دارای شیرابه و جام گل پیوستۀ منظم
عوشرلغتنامه دهخداعوشر. [ ع َ / عُو ش َ ] (اِ) نامی است که در اهواز به استبرق دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). استبرق ، که نوعی درخت است . رجوع به استبرق شود.
غلبلبلغتنامه دهخداغلبلب . [ غ َ ل َ ل َ ] (اِ) قسمی گیاه کائوچوک دار. استبرق . غَرق . در دزفول و شوشتر نام غلبلب را به استبرق دهند. رجوع به استبرق شود.
عشارلغتنامه دهخداعشار. [ ع ِ ] (اِ) از درختان کائوچوکی ایران است که بنام اِستَبْرَق مشهور است . رجوع به استبرق شود.
استبرقیانAsclepiadaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از گلسپاسیسانان، به شکل درختچه و بالارونده، دارای شیرابه و جام گل پیوستۀ منظم