استبعادلغتنامه دهخدااستبعاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || دوری جستن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (غیاث ). دوری خواستن . (زوزنی ). || دور دانستن . دور شمردن . (زوزنی ). گمان نبردن : استبعد الشی ٔ؛ بعید شمرد آن چیز را. (از منتهی الارب ). از این تقری
استباحتواژهنامه آزاداصطلاحی فقهی به معنای زدودن ناپاکى و یا مباح شدن امورى که شرط انجام آنها پاکیزگى است .
improbabilitiesدیکشنری انگلیسی به فارسیباور نکردنی، استبعاد، دوری، عدم احتمال، حادثه یا امر غیر محتمل