استحماملغتنامه دهخدااستحمام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بگرمابه شدن . به آب گرم رفتن . حمام رفتن . بحمام رفتن . || غسل کردن به آب گرم ، و سپس بمعنی غسل کردن آمده است به هرآب که باشد. خود را به آب گرم شستن . خویشتن را به آب گرم بشستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بحمام غسل کردن . (غیاث ). اغتسال بماء
استعماملغتنامه دهخدااستعمام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به عمی گرفتن . (منتهی الارب ).عمو خواندن کسی را. به عم گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || عمامه بر سر بستن . (منتهی الارب ).
استهماملغتنامه دهخدااستهمام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اندوهگین شدن . || رنج بردن در کار قوم . (منتهی الارب ). رنج دیدن برای کار قوم .
balneologyدیکشنری انگلیسی به فارسیلوازم آرایشی و بهداشتی، علم استحمام درمانی، مبحی استحمام در ابای گرم