استدامهلغتنامه دهخدااستدامه . [ اِ ت ِ م َ ] (ع مص ) همیشه داشتن چیزی را. (منتهی الارب ). پیوستگی . || درنگ کردن در. (از منتهی الارب ). || دوام خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). دوام خواستن از چیزی . (منتهی الارب ). همیشگی خواستن . (غیاث ). || استدامه ٔ طائر؛ نیک برآمدن مرغ در هوا. (منتهی
استدامهفرهنگ فارسی معین(اِ تِ مِ) [ ع . استدامة ] 1 - (مص م .) همیشه خواستن ، پیوسته خواستن ، دوام چیزی را خواستن . 2 - به درنگ انداختن . 3 - (مص ل .) همیشه بودن . 4 - (اِمص .) همیشگی .
استضامهلغتنامه دهخدااستضامه . [ اِ ت ِ م َ ] (ع مص )کم کردن حق کسی را. || بیداد کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ستم کردن . بیدادی . ظلم . ستم . جور.
مستدیملغتنامه دهخدامستدیم . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استدامة. همیشه دارنده و درنگ نماینده . (آنندراج ). همیشه . (ناظم الاطباء). درنگ کننده و یادوام چیزی را خواهنده . (اقرب الموارد). رجوع به استدامة شود : عقاید ایشان بر آن مستقیم و مستدیم گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمین
مستداملغتنامه دهخدامستدام . [ م ُ ت َ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استدامة. آنچه دوام آن را خواسته باشند. (اقرب الموارد). || همیشه و همیشگی خواهنده . (غیاث ) (آنندراج ). پیوسته پاینده . غالباً در مورد دعا به کار میرود به معنی همیشگی و جاویدان باد، دیرینه و علی الدوام باد :
مانعلغتنامه دهخدامانع. [ ن ِ ] (ع ص ، اِ) بازدارنده . ج ، مَنَعَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). منعکننده . ج ، مَنَعَة، مانِعون . (ناظم الاطباء). جلوگیرنده . دافع. رادع . زاجر. عایق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و چون بنگریستم مانع این سعادت راحت اندک
پیوستگیلغتنامه دهخداپیوستگی . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پیوسته . شحشح . مقابل گشادگی . مقابل جدائی و بین . مقابل گسستگی و انفصال : و کیفیت هر اندامی و گردانی و سبکی و گشادگی و پیوست
مراقبتلغتنامه دهخدامراقبت . [ م ُ ق َ / ق ِ ب َ ] (ازع اِمص ) مراقبة در تمام معانی . رجوع به مراقبة و نیز مراقبه شود. || مواظبت : چون صاحب رای بر این نسق به مراقبت احوال خود پرداخت در همه ٔ اوقات گزاردن کارها در قبضه ٔ تصرف خود تواند داش