استدراجلغتنامه دهخدااستدراج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نزدیک کردن بسوی چیزی بتدریج . قریب گردانیدن کسی را بسوی چیزی بتدریج . (منتهی الارب ). اندک اندک نزدیک آوردن . پایه پایه برآوردن . || فریب دادن کسی را. || گردانیدن و غلطانیدن باد سنگ ریزه ها را بر زمین . (از منتهی الارب ). || استدراج ناقه ؛ در پی ب
استدراجفرهنگ فارسی عمید۱. فریب دادن؛ مکر؛ نیرنگ.۲. (تصوف) به عذاب نزدیک کردن بنده بهوسیلۀ خداوند.۳. انجام کار عجیب و خارقالعاده مانندِ سِحر و جادو بهوسیلۀ کافر.
استدراجفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بتدریج بالا بردن .2 - بتدریج نزدیک گردانیدن . 3 - (مص ل .) ظاهر شدن کرامات از غیر مؤمن . 4 - بیچاره گردانیدن .
اشتادروزلغتنامه دهخدااشتادروز. [ اَ ] (اِ مرکب ) روز اشتاد است : اشتادروز و تازه گل بوستان ای دوست می ستان ز کف دوستان . مسعودسعد.رجوع به اشتاد شود.
مستدرجلغتنامه دهخدامستدرج . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استدراج . بنده ای که خداوند او را پس از صدور خطا نعمت دهد و او استغفار را فراموش کند،قال عمربن الخطاب : اللهم أعوذ بک أن أکون مستدرجاً. (اقرب الموارد) : گفت هر که از حیا سخن گوید و شرم ندارد از خدای
امهاللغتنامه دهخداامهال . [ اِ ] (ع مص ) زمان دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روزگار دادن . (تاریخ بیهقی ). مهلت و فرصت دادن . (غیاث اللغات ). مدت دادن . معوق گذاشتن . تمهیل کردن . تمدید مدت کردن . درنگی دادن . (یادداشت مؤلف ). انظار. (از اقرب الموارد). د
خارقلغتنامه دهخداخارق . [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از خَرق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد) (تاج العروس ). رجوع به خرق شود. ازهم درنده و پاره کننده و مجازاً بمعنی کرامت چرا که آن نیز عادت را پاره می کند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). شکافنده : نخواست خ
کرامةلغتنامه دهخداکرامة. [ ک َ م َ ] (ع اِ) سرپوش خم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشش سر خم و یقال حمل الیه الکرامة و هو مثل النُزُل . قال الجوهری «و سألت عنه فی البادیة» فلم یعرف . (از اقرب الموارد). || (اِمص )بزرگی و ارجمندی ، اسم است اکرام را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال : له